جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۲۱۲: سر من در غم سودای تو بی سامانست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سر من در غم سودای تو بی سامانست درد من در غم هجران تو بی درمانست دل اگر بردی و بازم ندهی نیست عجب کار دل سهل بود لیک سخن در جانست گر به وصلم بنوازی چه شود ای دلبر سایه ی لطف عمیم تو به بسیارانست تو به خواب خوش و فارغ ز دل سوختگان که همه شب به سر کوی تو صد افغانست بار بسیار از ایام مرا هست به دل لیک بار غم هجر تو مرا بار آنست گرچه در پیش دلم عشق تو بس جان سوزست مشکل آنست که پیشت غم ما آسانست خبرت نیست نگارا تو که از شدّت هجر خون دل در غمت از دیده ی ما بارانست ز جفای تو شدم گرد جهان سرگردان تو وفا کن که وفا عادت دلدارانست چه غمت گر چو من و صد نبود در عالم زآنکه با هجر رخت ساخته، غمخوارانست جهان ملک خاتون