فلک نبود به مستی حریف ناله ی ما
چو لاله ریخت ازان سرمه در پیاله ی ما
بجز چراغ نداریم مجلس افروزی
به غیر شیشه کسی نیست هم پیاله ی ما
ز بخت ما مددی غیر ازین نمی آید
که از سیاهی او رم کند غزاله ی ما
نمی توان به دل گرم ما به سر بردن
چو سایه داغ گریزان بود ز لاله ی ما
شود سلیم همه صرف شاهد و مطرب
اگر جهان زر گل را کند حواله ی ما