سیل ویرانی ز کنج خانه ی ما می برد
برق فیض خرمن از یک دانه ی ما می برد
همچو شمع ما گلی از هیچ گلشن برنخاست
مرغ گلشن رشک بر پروانه ی ما می برد
فیض طبع روشن ما بین، که سوی بزم خویش
هر سحر خورشید شمع از خانه ی ما می برد
ناله ی بلبل به طرز ناله ی ما آشناست
گویی او هم باده از میخانه ما می برد
شرح درد ما برد آرام از دل ها سلیم
کی کسی را خواب از افسانه ی ما می برد