کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بس است، این همه زاهد مکن ادای خنک
    چو صبح چند به دوش افکنی ردای خنک
    ز خاک پای صبوری به عشق آن دیدم
    که چشم موسم گرما ز توتیای خنک
    زنم ز خون هوس، آب آتش دل را
    که دست سوخته را خوش بود حنای خنک
    دلم توقع گرمی ندارد از احباب
    چو نخل موم که می سازدش هوای خنک
    شبی چو شمع درآ گرم از درم، تا چند
    کند به گریه ی من صبح، خنده های خنک
    شدم فسرده ز سرمای زهد خشک، سلیم
    کنم به آتش می گرم، دست و پای خنک

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha