فصل گل شد، ناله ی عیشی ز بلبل قرض کن
گر نداری زر برای باده، از گل قرض کن
بی پریشانی نگردد جمع اسباب نشاط
بهر دل سرمایه ای زان زلف و کاکل قرض کن
حسن هرگز طرفی از پهلوی اهلیت نبست
مایه ی تمکین خوبی از تغافل قرض کن
بینوایی می کشد بلبل ز تاراج خزان
از چراغ محفل ای پروانه یک گل قرض کن
این همه افغان ندارد گر جفایی دیده ای
سخت بی صبری سلیم، اندک تحمل قرض کن