کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تو آن گلی که ز چشم و دلم چمن داری
    ز آب و آینه، چون عکس، پیرهن داری
    ز من مپرس که این دلشکستگی ز کجاست
    ز خود بپرس که چشمان دلشکن داری
    مکن به ماه من ای آفتاب همچشمی
    خوش است روی تو، اما کی آن بدن داری
    در آتشند مقیمان بزم او چو سپند
    درآ به محفل اگر شوق سوختن داری
    کلاه شعله بود آشیانه ی بلبل
    چه فکر خانه در اطراف این چمن داری؟
    خدا غریب مرا آفریده چون عنقا
    چه مانده ای به غریبی تو چون وطن داری؟
    سرت چو لاله بود خوشتر از همه اندام
    به سر هوای که ای شمع انجمن داری؟
    ز حرف رنگم اگر خنده آیدت چه عجب
    که زعفران چو گل صبح در دهن داری
    رفیق اهل تجرد نمی توانی شد
    چو باد مصر اگر بوی پیرهن داری
    چه گفتگو عبث ای مدعی کنی به سلیم
    سخن جواب تو گوید اگر سخن داری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha