کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چه پروای گلستان و سر و برگ چمن دارد
    چو غنچه آنکه گلشن در درون پیرهن دارد
    چنان از حلقه ی زلف تو باد صبح مشکین است
    که پنداری گذر بر ناف آهوی ختن دارد
    اسیر عشق را بر زندگانی اعتمادی نیست
    که هر جامه که پوشد، تار چندی از کفن دارد
    ندارد مومیایی سود، پیر ناتوانی را
    که در هر عضو همچون زلف خوبان صد شکن دارد
    چنان هنگامه ی رسوایی از عشق بتان گرم است
    که از دامان ناصح آتش من بادزن دارد
    سلیم از ناخن حسرت مبادا دست من خالی
    که هرکس تیشه ای در کار خود چون کوهکن دارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha