دل من ناله ز شوق تو پر آشوب کند
غنچه ی ما چو جرس زمزمه را خوب کند
گر زند شعله دم از پرتو او، غیرت حسن
همچو منصور سرش را به سر چوب کند
نه ز فرزندی او، از اثر معشوقی ست
ماه کنعانی اگر ناز به یعقوب کند
ریزه ی شیشه ی دل بر سر هم می ریزد
کوچه ی زلف ترا شانه چو جاروب کند
می کنند آنچه حسودان به من از صبر، سلیم
کرم هرگز نتواند که به ایوب کند