سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۱۲: چه پروای گلستان و سر و برگ چمن دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه پروای گلستان و سر و برگ چمن دارد چو غنچه آنکه گلشن در درون پیرهن دارد چنان از حلقه ی زلف تو باد صبح مشکین است که پنداری گذر بر ناف آهوی ختن دارد اسیر عشق را بر زندگانی اعتمادی نیست که هر جامه که پوشد، تار چندی از کفن دارد ندارد مومیایی سود، پیر ناتوانی را که در هر عضو همچون زلف خوبان صد شکن دارد چنان هنگامه ی رسوایی از عشق بتان گرم است که از دامان ناصح آتش من بادزن دارد سلیم از ناخن حسرت مبادا دست من خالی که هرکس تیشه ای در کار خود چون کوهکن دارد سلیم تهرانی