مطرب این مجلس امشب راه دل ها می زند
چنگ بر طنبور و ناخن بر دل ما می زند
این که در دیر مغان منصور جا دارد بس است
از چه دیگر پیش مستان حرف بیجا می زند
کوهکن در عاشقی زد تیشه ی خود را به سر
من دل دیوانه ای دارم که بر پا می زند
در نظر کی آیدش یک قطره ی آب گهر؟
چون شناور آنکه پشت پا به دریا می زند
در رکاب آن سوار مست می خواهد دود
سرو، دامن ورنه از بهر چه بالا می زند
از غبار دیده ی یعقوب، هر ساعت سلیم
مشت خاکی رشک بر چشم زلیخا می زند