کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    میخانه ی ما چون طرب آباد بهار است
    از برگ گلش خشت چو بنیاد بهار است
    گل کرد جنونم ز رگ و ریشه به صد رنگ
    اینها همه از لطف تو ای باد بهار است!
    آن مرغ که از صحبت گل خوی گرفته ست
    کارش همه در فصل خزان، یاد بهار است
    خواهی که درین باغ کنی کسب شکفتن
    شاگرد خزان باش که استاد بهار است
    لیلی چمن: بید، که مجنون لقب اوست
    گویی که مگر بال پریزاد بهار است
    دارند خروشی به چمن سرو و صنوبر
    از شوق تو اینها همه فریاد بهار است
    کس باخبر از کار خود و سستی آن نیست
    هر برگ گل آیینه ی فولاد بهار است
    دیروزه ند اطفال گل و لاله ی نوخیز
    در باغ، خزان است که همزاد بهار است
    فریاد سلیم از جگرم دود برآورد
    چون مرغ گرفتار که در یاد بهار است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha