کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زان می که باغ را رخ او در پیاله ریخت
    چون گرد سرمه، داغ ز دامان لاله ریخت
    پیچیده است بس که ازان زلف تابدار
    بر خاک مشک سوده ز ناف غزاله ریخت
    در محفلی که بود درو ساقی آفتاب
    درد شراب حسن تو در جام هاله ریخت
    خوبان شهید او شده اند، این شراب نیست
    ساقی ز شیشه خون پری در پیاله ریخت
    فریاد خود ز دست خموشی کجا بریم؟
    تا کی درون سینه توان خون ناله ریخت؟
    دندان نماند در دهن از جنبش لبم
    دامان خویش ابر برافشاند و ژاله ریخت
    هفتاد ساله آب رخ خویش را سلیم
    بر خاک از برای شراب دوساله ریخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha