سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۴۶: زان می که باغ را رخ او در پیاله ریخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زان می که باغ را رخ او در پیاله ریخت چون گرد سرمه، داغ ز دامان لاله ریخت پیچیده است بس که ازان زلف تابدار بر خاک مشک سوده ز ناف غزاله ریخت در محفلی که بود درو ساقی آفتاب درد شراب حسن تو در جام هاله ریخت خوبان شهید او شده اند، این شراب نیست ساقی ز شیشه خون پری در پیاله ریخت فریاد خود ز دست خموشی کجا بریم؟ تا کی درون سینه توان خون ناله ریخت؟ دندان نماند در دهن از جنبش لبم دامان خویش ابر برافشاند و ژاله ریخت هفتاد ساله آب رخ خویش را سلیم بر خاک از برای شراب دوساله ریخت سلیم تهرانی