زبان که یاد دل بوالفضول می آرد
سند به دعوی ملک نزول می آرد
نصیب نیست مرا از شکفتگی که جهان
چو غنچه ام ز گلستان ملول می آرد
ز باغبان چو کسی شاخ سنبلی طلبد
به صد عزیزی موی رسول می آرد
ز دست مطرب مجلس چو دف کنم فریاد
برای نغمه ای از بس اصول می آرد!
ز کارسازی همت سلیم شکوه مکن
که هرچه می کنی آن را قبول می آرد