سحر شد و دم تأثیر ناله می گذرد
تو خفته ای به کمین و غزاله می گذرد
ز چیست این همه تعجیل عمر، حیرانم
که تند و تلخ چو دور پیاله می گذرد
به رخصت تو که خواهم به آب می شستن
نه صفحه را، که سخن در رساله می گذرد
ز باد صبح سبک خیزتر بود، آری
نگه به روی تو بر برگ لاله می گذرد
صبا ز حلقه ی زلف تو بوی مشک گرفت
گمان بری که ز ناف غزاله می گذرد
خوش آنکه دختر رز در نقاب عصمت بود
بیا سلیم که حرف دوساله می گذرد