کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در دلم بگذشت و چشمم اشک بی تابانه ریخت
    زاهدی را گویی از کف سبحه ی صد دانه ریخت
    خانه ام با سوختن خو کرده، گویا روزگار
    رنگ این ویرانه از خاکستر پروانه ریخت
    دست عقل از حلقه ی آشفتگانم دور کرد
    همچو مویی کز سر زلف بتان از شانه ریخت
    از سر دنیا دل من خوشی به آسانی گذشت
    مشت خاکی گویی از دامان این دیوانه ریخت
    نیست ممکن کز سرشک دیده، دل رامم شود
    چند بتوان در ره مرغ هوایی دانه ریخت
    چشم مست او نگاهی کرد سوی من سلیم
    در بن هر موی من پنداشتی پیمانه ریخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha