سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۷۸: در دلم بگذشت و چشمم اشک بی تابانه ریخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در دلم بگذشت و چشمم اشک بی تابانه ریخت زاهدی را گویی از کف سبحه ی صد دانه ریخت خانه ام با سوختن خو کرده، گویا روزگار رنگ این ویرانه از خاکستر پروانه ریخت دست عقل از حلقه ی آشفتگانم دور کرد همچو مویی کز سر زلف بتان از شانه ریخت از سر دنیا دل من خوشی به آسانی گذشت مشت خاکی گویی از دامان این دیوانه ریخت نیست ممکن کز سرشک دیده، دل رامم شود چند بتوان در ره مرغ هوایی دانه ریخت چشم مست او نگاهی کرد سوی من سلیم در بن هر موی من پنداشتی پیمانه ریخت سلیم تهرانی