کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در گلستان جهان هر مرغ نالان خود است
    هر گلی درمانده ی حال پریشان خود است
    آسمان را خوش نمی آید، غم ما را مخور
    هر که با ما دوست گردد، دشمن جان خود است
    نیست از روی طرب چون موج می خندیدنم
    خنده ام چون غنچه بر چاک گریبان خود است
    پادشاهان را اگر باشد غروری، دور نیست
    هر که را موری برد فرمان، سلیمان خود است
    رزق همچون توشه ی ره هر کسی را همره است
    بر سر خوان شهان درویش مهمان خود است
    در تجرد نیست دل را حاجت تکلیف عشق
    زحمت ای رهزن مکش، دیوانه عریان خود است
    جام می در کف، نگاهی می کند بر لاله زار
    می توان دانست در فکر شهیدان خود است
    عاشق از پهلوی دل دایم کشد زحمت سلیم
    همچو غنچه زخم های ما ز پیکان خود است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha