کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چشم او از دست نرگس، جام مخموری گرفت
    کاکلش از زلف سنبل، چین مغروری گرفت
    شوخی آتش نمی دانست آن کز بیم آب
    نامه را در موم همچون شمع کافوری گرفت
    خامه ی نقاش را ماند سرانگشت گدا
    بس که مو از لقمه ی چینی فغفوری گرفت
    دل به اقلیم عدم نزدیکتر شد از وجود
    همچو عنقا بس که از اهل جهان دوری گرفت
    از جفای اهل عالم یک نفس فارغ نه ایم
    وای بر دیوانه ای کو جا به معموری گرفت
    کوهکن شد کامیاب از صحبت شیرین سلیم
    در محبت هر که کاری کرد، مزدوری گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha