چشم من حلقه ای از سلسله ی دست من است
دانه ی مرغ دلم آبله ی دست من است
وادی چاک که از جیب بود تا دامن
در ره شوق تو یک مرحله ی دست من است
دست بر گل نکند غیر ز اندیشه ی خار
سپر تیغ شدن حوصله ی دست من است
سرنوشت من حسرت زده را در غم عشق
گر بخوانند، سراسر گله ی دست من است
صدفم من، که درین بحر پر آشوب سلیم
جشم عالم همه بر آبله ی دست من است