نشد درست به هندوستان شکسته ی ما
نماز بود درو، کار دست بسته ی ما
جدا شدیم ز همصحبتان، خوش آن روزی
که بود دسته ی گل را حسد به دسته ی ما
به خانه نیست که بتوان نمودنش به طبیب
درون سینه بود همچو میوه خسته ی ما
فغان که از پی ساغر کشیدن یاران
بساط سبزه بود شیشه ی شکسته ی ما
سلیم کاسه ی چوبین به سوی میکده بر
که تحفه است در آنجا شکسته بسته ی ما