من و بزمی که به مژگان نرسد خواب آنجا
شود آرام می و ساغر سیماب آنجا
عندلیب چمنی گشته دلم کز نم اشک
شعله داغ بود لاله سیراب آنجا
شده ام غرقه بحری که ز اعجاز خطر
زلف منصور بود پیچش گرداب آنجا
شهر تبریز که گلگونی رخسار شفق
زرد رویی کشد از خجلت سرخاب آنجا
عشق بیکار نشیند که ز اعجاز نظر
تشنه خون نمک گشته سفیداب آنجا