کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عشق نیرنگ تغافل با دل بیتاب ریخت
    همچو گرد سرمه از چشم غزالم خواب ریخت
    از شکست خاطر ما عشق نقصانی نکرد
    گرد این ویرانه گل در دامن سیلاب ریخت
    دید تا دیوانه خود را ز موج آشفته موی
    هر چه پیدا کرد دریا بر سرگرداب ریخت
    در نظر آورد هرگامی پریزاد دگر
    از غبار راه او رنگ شب مهتاب ریخت
    کمترین بازیچه عشق جهان آشوب اوست
    آتش و بادی که از نیرنگ خاک و آب ریخت
    لاله اشکم غزالان را ز هم چشمی گداخت
    قطره خون گرمی کز خنجر قصاب ریخت؟
    آتش فولاد برق خنجر هستی نبود
    طرح محشر جوهر تیغش ز پیچ و تاب ریخت
    قبله ما سجده تنها نه از ما می کشد
    بس چنین پایید موی ابروی محراب ریخت
    در گداز انتظارش باغ می جوشد اسیر
    گریه شاداب ما بر آتش گل آب ریخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha