دو جهان از کتاب دل ورقی است
زندگی سطری و فنا سبقی است
تب رشک که سوخت گلشن را
غنچه تبخاله ای و گل عرقی است
گل خورشید غنچه می خندد
صبح بی باده شام بی شفقی است
هنر از عیب می توان دانست
عالم آیینه خانه سبقی است
می گریزم اسیر از آزادی
دل بی داغ لکه بهقی است؟