بیدلی صبر نیندوخته ای می خواهد
عاشقی چشم نظر دوخته ای می خواهد
بی تو با ناله و آهم سر و کار دگر است
شوق بال و پر افروخته ای می خواهد
می توان سرمه بینش به خس و خار فروخت
دل خورشید وفا سوخته ای می خواهد
دل به شوق تو به آیینه تسلی نشود
مصر ما یوسف نفروخته ای می خواهد
شوقم از گلشن دیدار در آتش دارد
روی از باده بر افروخته ای می خواهد
راز هر گمشده ثبت است به طومار بهار
لاله عذر دل وا سوخته ای می خواهد
بسکه بالد به خود از برق ستم کشت اسیر
دامن خرمن اندوخته ای می خواهد