گفتگویی شنیده ام که مپرس
نگهی واکشیده ام که مپرس
در محبت ز آه بی تأثیر
اثری باز دیده ام که مپرس
منم آن هرزه گرد کز پی دل
آنقدرها دویده ام که مپرس
چون کنم شکر بینوایی خویش
به نوایی رسیده ام که مپرس
زیر پای سمند ناز کسی
به هوایی تپیده ام که مپرس
اضطرابی تمام دارم اسیر
آنچنان آرمیده ام که مپرس