ز بسکه هر طرف از خاطرم غبار نشست
نمی توان به سر راه انتظار نشست
فتاده ای که ز امداد بیکسی برخاست
شکفته رو به سر خاک اعتبار نشست
گرفت آینه گل در کنار(و) شبنم ریخت
کشید ساغر می نقش نوبهار نشست
غبار یاس به تعظیم رفتنش برخاست
کسی که آمد و در بزم روزگار نشست
ریاض شکر بخندد از این ترانه اسیر
که نقش سجده ام آخر به کوی یار نشست