گشته آیینه بیقرار خطت
شده طوطی مگر شکار خطت
بهر مشق دل شکسته نویس
می کشیدیم انتظار خطت
می توان خواند شرح گلشن راز
از تماشای نوبهار خطت
هر که روزش سیه شود بیند
سر خورشید در کنار خطت
کرد دامن پر از گل شب بو
صبح آییه شد دچار خطت
برد یکباره عقل و هوش از من
رنگ و بوی بنفشه زار خطت
آرزوی دگر نمانده مرا
دل و جان می کنم نثار خطت
رحم کن رحم بر اسیر که باز
شده دیوانه بهار خطت