بی یاد قامتش دل بیتاب من مباد
چون سرو خوشخرام نباشد چمن مباد
معشوق دیگران گل بر باد رفته است
شوخ است نغمه گوشزد کوهکن مباد
وقت اجابت است و دل شب دعا کنم
جز خار گلستان تو در پیرهن مباد
اشکم رساست از ته دل می کنم دعا
در خلوت وصال تو راه سخن مباد
آتش فروز دل نشود گر خیال او
یک برگ شعله در چمن سوختن مباد