کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از دلم روزی که طرح روزگار انداختند
    گل ز اشکم در گریبان بهار انداختند
    صیدگاه از قطره خون صد گل منت بچید
    بسکه این ترکان ز استغنا شکار انداختند
    بیخودم کردند از این بیهوش داروی حیات
    غافلم در جرگه لیل و نهار انداختند
    این خدا ترسان که دامن می کشند از بوی گل
    خار در پیراهن عاشق چکار انداختند
    نشئه هستی به غیر از دردسر سودی نداشت
    ساغری دادند و ما را در خمار انداختند
    از هجوم صید جای جنبش مژگان نماند
    این سیه چشمان چه تیری بر شکار انداختند
    تا برد پروانه را مستانه خواب سوختن
    در حریم شعله فرش زرنگار انداختند
    کم نگاهان از فریب وعده وصل اسیر
    هستی ما را ز چشم روزگار انداختند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha