اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۵۸۱: از دلم روزی که طرح روزگار انداختند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از دلم روزی که طرح روزگار انداختند گل ز اشکم در گریبان بهار انداختند صیدگاه از قطره خون صد گل منت بچید بسکه این ترکان ز استغنا شکار انداختند بیخودم کردند از این بیهوش داروی حیات غافلم در جرگه لیل و نهار انداختند این خدا ترسان که دامن می کشند از بوی گل خار در پیراهن عاشق چکار انداختند نشئه هستی به غیر از دردسر سودی نداشت ساغری دادند و ما را در خمار انداختند از هجوم صید جای جنبش مژگان نماند این سیه چشمان چه تیری بر شکار انداختند تا برد پروانه را مستانه خواب سوختن در حریم شعله فرش زرنگار انداختند کم نگاهان از فریب وعده وصل اسیر هستی ما را ز چشم روزگار انداختند اسیر شهرستانی