گر آسمان زکینه دیرینه بگذرد
موج صفای سنگ ز آیینه بگذرد
گر از پل شکسته ز دریا توان گذشت
مخمور هم ز می شب آدینه بگذرد
دشمن به خون خویش تپد در سرای خویش
اما به شرط آنکه دل از کینه بگذرد
گردد چراغ خلوت دلهای قدسیان
آهی که از مصاحبت سینه بگذرد
گیرد جهان ز جوهر تجرید اسیر عشق
چون شعله گر ز خرقه پشمینه بگذرد