گلشن ز جلوه تو پریخانه گشته است
بوی گل از هوای تو دیوانه گشته است
آبادی دو کون غباری است در رهش
هر دل که یک سراسر ویرانه گشته است؟
الفت به چشم مست تو بسیار مشکل است
بدخوی آشنایی بیگانه گشته است؟
شمع از رخت به سرزده گلدسته فروغ
رشکم نقاب بلبل و پروانه گشته است
ساقی شکار جلوه طاقت گداز کیست
تا عکس جام و شیشه پریخانه گشته است
از بس کشیده از دل بی اضطراب من
گردم غبار خاطر ویرانه گشته است
هر ناله ای که از دل من سرکشیده است
شمع مزار بلبل و پروانه گشته است
رنگین بساط توبه گه دیگر است اسیر
گلشن طراز گریه مستانه گشته است