موجه دریا ز شورم مصرع پیچیده است
در صدف گوهر ز اشکم معنی دزدیده است
از هوای گلشن چاک گریبان کسی
نکهت یوسف گل در پیرهن بالیده است
ناله خاموشی است تکرار فراموشی خوش است
گفتگوی آشنایی گوش کس نشنیده است
گریه ما دشت را مهمان دریا می کند
صفحه بحر ازحباب و موج بزم چیده است
در ریاض آرزو گر خار بلبل سبز شد
آنچه حاصل کرده ام عمری گل ناچیده است
شرمساری ها عصیان خرمن اندوزی کند
عضو عضو ما ز دهشت دانه پاشیده است