عارضت گلدسته باغ نظر دارم بیا
انتظارت بیشتر از بیشتر دارم بیا
بی تماشای رخت گلدسته بند حسرتم
جان به لب خون در جگر گل در نظر دارم بیا
صبح محشر را نمکسود جراحت می کنم
با تو امشب یک دو حرف مختصر دارم بیا
بازگشتن گر چه هست اما وداع تربت است
می روم از خویشتن عزم سفر دارم بیا