کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سیرگاه قدح کشان مهتاب
    شوخی پیر دلجوان مهتاب
    ابرو باران و روح لاله وگل
    صبح نوروز می کشان مهتاب
    سایه برگها چراغانها
    کرده گل فرش بوستان مهتاب
    در سفیداب قلع رنگ صفا
    چهره پرداز گلستان مهتاب
    شب هجران سیاهی داغ است
    سینه داغ خونچکان مهتاب
    خواب در دیده نظاره شود
    چون دهد می به امتحان مهتاب
    مژده وصل صبح روی تو را
    می دهد از شمیم جان مهتاب
    از گداز خیال او شب را
    خون کند مغز استخوان مهتاب
    بزم عاشق نداشت نرگسدان
    سر زد از باغ آسمان مهتاب
    شده شب زنده دار یاد تو را
    مژه عمر جاودان مهتاب
    شده مشهور در قلمرو عشق
    به رفوکاری کتان مهتاب
    سفر فیض اینچنین باید
    کاروانی است بیزبان مهتاب
    خار تا گل از او بهار فروش
    هست اکسیر جسم و جان مهتاب
    پرده دیده فرش راه تو کرد
    داشت تا یک نفس گمان مهتاب
    سفرکعبه در جوانی کرد
    مرحبا پیر رهروان مهتاب
    گم کند تا فضول راه گمان
    یک فلک ساخت کهکشان مهتاب
    ای خوشا راه دل اسیر که هست
    گردی از راه کاروان مهتاب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha