زلف ساقی گر نیندازد گره در کار ما
سبحه گردد شرمسار زهد از زنار ما
برگ باغ بی ثمر آیینه آیینه شد
شهپر طوطی شود خار سر دیوار ما
در پناه غنچه ریگ روان سر کرده (ایم)
منتی از اختلاط گل ندارد خار ما
نا امیدی کارش از مطلب روایی هم گذشت
خاطر ما بیش از این غافل مباش از کار ما