تا شد ز یاد تو روشن چراغ ما
آیینه شبنمی است زگلهای باغ ما
مست هوا میکده سایه گلیم
داغ است آفتاب ز رشک ایاغ ما
مانند شمع از نگه گرم زنده ایم
جز شعله پنبه کس نگذارد به داغ ما
ممنون بوی پیرهن گل نمی شویم
چون غنچه تا زبوی تو پرشد دماغ ما
از کاهلی مسافرحیرت شدیم اسیر
از عذر لنگ پرس در این ره سراغ ما