ای نام تو قبله زبانها
چشم دلها چراغ جانها
آیینه راز توست عالم
پیداست زنامها نشانها
ویران شده نسیم شوقت
مانند حباب خانمانها
سر منزل توست بی نشانی
گرد ره کیست کاروانها؟
شوق تو به هر دلی که افتاد
پرکرد ز خاکها دکانها
فرسوده سجده در تو
تا در فرق جبین آسمانها
گردید اسیر از دل تو
آیینه گر یقین گمانها