می رسد مست شکوه کاهی ها
گله مشتاق عذرخواهی ها
از لبش بوسه ای طمع دارم
در گدایی است پادشاهی ها
سینه صافی بهشت راحت ماست
دوزخ کیست کینه خواهی ها
روز عید بهانه جویی هاست
وای بر جان بیگناهی ها
چه تغافل چه دشمنی چه نزاع
داد از دست کم نگاهی ها
با رمیدن چه رام می گردد
صف آهوی خوش نگاهی ها
نم رحمت چه بحر سامان است
رو سفیدی است رو سیاهی ها
با تپیدن چه آرمیدنهاست
کوه را برده بادکاهی ها
من کجا داغهای عشق اسیر
می گریزم از این سیاهی ها