از مهر تو سینه ها اثرها
وز داغ تو دیده ها نظرها
پرواز فنا چه بی نشان است
در سینه نهفته بال و پرها
کم قدری اوج اعتبار است
افزون شده ام ز بیشترها
شایستگی عداوتم نیست
پر منفعلم ز کینه ورها
هر چند شکسته می نویسی
از خط تو صیقلی بصرها
شبهای سیاه ما چراغان
از مهر تو شامها سحرها
احوال اسیر چند پرسی
سرکرده خیل بیخبرها