کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به پیری بازگشتی هست لازم هر جوانی را
    حساب خار خشکی نیست تیر بی کمانی را
    گرفتم قاصدی هر جا که دیدم بیزبانی را
    بغل بی نامه ای نگذاشتم آب روانی را
    تذرو جلوه ات بالا بلندان را به رقص آرد
    ز شوخی شعله ای در سوزش آرد نیستانی را
    هما را گر نبودی از تو بال افشانی دردی
    شکستی کی به آسانی طلسم استخوانی را
    چمنزاد محبت را به حیرت می توان بخشید
    اگر نشناسد از پروانه هر برگ خزانی را
    بیابانی است دل کز هر نسیم ناتوانایش
    غبار راه موری کرده غارت کاروانی را
    ز فار غبالی ایام حیرانی چه می پرسی
    در آب دیده می دیدیم گاهی آسمانی را
    ز بس با چشم تر در جستجویش در به در گشتم
    ز ابر گریه نشناسد گرد آستانی را
    جنون افسانه الفت فراموشی که با طفلی
    نگاهش می تواند یاد گیرد داستانی را
    نسیم دل چکانی کز سرکوی تو می آید
    به خاکش می توان بخشید خون گلستانی را
    ز ما هم می توان پرسید احوالی چه خواهد شد
    زکات امتحانها می توان کرد امتحانی را
    شهیدان خدنگت منت پرواز می بخشند
    اگر قوت هما سازند گاهی استخوانی را
    غبارش در بیابان خاک بر تارک نیفشاند
    به گلشن گر صبا ویران بسازد آشیانی را
    نی تیر تو را صیاد اگر چوب قفس سازد
    شکار انداز گلزاری کند بلبل فغانی را
    نفس چون مرغ بسمل گشته در دام هوا پیچد
    گر از دل بر لب آرد گفتگوی خون چکانی را
    اسیر از یاد مژگانی به خون خویش می غلطم
    نیندازد به زحمت صید من زور کمانی را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha