به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۶: بس بمساجد شدیم بهر تولا

910عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

بس بمساجد شدیم بهر تولا
مسجد اقصی کجاست؟ مسجداقصا؟
مسجد اقصای ماست بلده طیب
مسجد اقصی کجاهاست؟ «دنی فتدنا»
مسجد اقصی ظهور قدس تجلی
مسجد اقصی ظهور مولی و مولا
مسجد اقصای ماست کنه معانی
مسجد اقصای ماست خاطر دانا
ای دل، اگر طالبی و رهرو راهی
عشق طلب کن، مگو حدیث تمنا
دم مزن از کفر و دین، که هر دو حجابست
خرقه بسوزان، مگو حدیث مصلا
گر تو کلیمی کجاست قدرت موسی؟
ور تو مسیحی کجاست صفوت احیا؟
هست جهان بحر، لیک بحر بما شد
خود نبود بحر جز بواسطه ما
قاسمی،آن یار ظاهرست چو خورشید
دیده بینا کراست؟ دیده بینا؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۵: برافشان زلف مشکین را، که خوش حالیم ...2شمارهٔ ۶: بس بمساجد شدیم بهر تولا 3شمارهٔ ۷: بلبل بوقت صبح بدرگاه کبریا 4شمارهٔ ۸: تا پریشان نکند زلف ترا باد صبا 5شمارهٔ ۹: جگر پردرد و دل پرخون و جان سرمست و ...6شمارهٔ ۱۰: چند پرسی ز کجایی و کجایی و کجا؟7شمارهٔ ۱۱: خدا را، ای مذکر، رحم فرما 8شمارهٔ ۱۲: خوش خاطرم که یار مرا گفت: مرحبا 9شمارهٔ ۱۳: زهی شوق و زهی شوق، زهی عشق و تمنا!10شمارهٔ ۱۴: شراب آتشین آمد ز دست ساقی جانها 11شمارهٔ ۱۵: طلوع پرتو حسنست در جهان، اما 12شمارهٔ ۱۶: عقل از عقیله خیزد، عشق از جنون و س ...13شمارهٔ ۱۷: «کل من رام تف بوجه سما»14شمارهٔ ۱۸: گر صفات خدا کنی بسزا 15شمارهٔ ۱۹: گر عشق نباشد نرسد قطره بدریا 16شمارهٔ ۲۰: گریبان می درم هر دم که: دامان در م ...17شمارهٔ ۲۱: «نون گفت » و «قلم » گفت تقدس و تعا ...18شمارهٔ ۲۲: هرچه آن می رود از حد سمک تا بسما 19شمارهٔ ۲۳: ساقی، ز کرم پر کن این جام مصفا را 20شمارهٔ ۲۴: نمی دانم چه افتادست قسمت از قدر ما ...21شمارهٔ ۲۵: هر صبح دم پیغام خود گویم بزاری باد ...22شمارهٔ ۲۶: ساقی بیار باده و بنواز عود را 23شمارهٔ ۲۷: مست از شراب عشق کن این عقل دوراندی ...24شمارهٔ ۲۸: دمادم می دهد ساقی لبالب ساغر جان ر ...25شمارهٔ ۲۹: ساقی بمن آور قدح پیر مغانرا 26شمارهٔ ۳۰: وقت آن شد که می ناب دهی مستانرا 27شمارهٔ ۳۱: بسوخت آتش عشق تو زهد و تقوی را 28شمارهٔ ۳۲: هزار بار نمک ریخت بر جراحت ما 29شمارهٔ ۳۳: باده می ریزند صافی دم بدم در جام م ...30شمارهٔ ۳۴: از حد گذشت قصه درد نهان ما 31شمارهٔ ۳۵: ای چشم تو در شوخی سر فتنه دورانها 32شمارهٔ ۳۶: بیادت زنده ام، اینست مشرب 33شمارهٔ ۳۷: لب عالم منم،چه لب؟لب لب 34شمارهٔ ۳۸: «اسمعوا منی، یا اولی الالباب »:35شمارهٔ ۳۹: ای از جمال روی تو تابنده آفتاب 36شمارهٔ ۴۰: ای رخ زیبای تو رشک مه و آفتاب 37شمارهٔ ۴۱: باده ارزان شد و زهاد خرابند و یباب 38شمارهٔ ۴۲: چند ازین افسانهای خاک و آب؟39شمارهٔ ۴۳: سخنی می رود به صدق و صواب 40شمارهٔ ۴۴: سخنی می رود بوجه صواب 41شمارهٔ ۴۵: شب، همه شب به هوای تو چنین مست خرا ...42شمارهٔ ۴۶: عاشقم، خسته ام، خراب و یباب 43شمارهٔ ۴۷: «لن ترانی » می رسد از طور موسی را ...44شمارهٔ ۴۸: یار همسایه تو شد، دریاب 45شمارهٔ ۴۹: ای از جمال روی تو تابنده آفتاب 46شمارهٔ ۵۰: ای پرتو جمال ترا بنده آفتاب 47شمارهٔ ۵۱: عدیل نیست ترا در جهان حسن و ملاحت 48شمارهٔ ۵۲: ای مظهر جمال تو مرآت کاینات 49شمارهٔ ۵۳: پیش از بنای مدرسه و دیر سومنات 50شمارهٔ ۵۴: دلم رابرد عشقت، «فات مافات »51شمارهٔ ۵۵: «ستة ایام » گفت و «سبع سماوات »52شمارهٔ ۵۶: مرآت اوست جمله ذرات کاینات 53شمارهٔ ۵۷: عشق ما را هزار فن آموخت 54شمارهٔ ۵۸: از ما خبر برید بدان عاشقان مست :55شمارهٔ ۵۹: گر زاهدست جانم، اگر رند می پرست 56شمارهٔ ۶۰: ما پیش شمع روی تو پروانه وار مست 57شمارهٔ ۶۱: ای دوست، دلم راهوس باده حمراست 58شمارهٔ ۶۲: این همه موج بی کران ز چه خاست؟59شمارهٔ ۶۳: بآفتاب جمالت، که نور دیده ماست 60شمارهٔ ۶۴: جان عالم تو و این قصه ز جانت پیداس ...61شمارهٔ ۶۵: چون صبح سعادت ز جبین تو هویداست 62شمارهٔ ۶۶: چون نور رخت از همه سو ظاهر و پیداس ...63شمارهٔ ۶۷: خورشید منور ز جمال تو هویداست 64شمارهٔ ۶۸: دوست در مجلس جان آمد و محفل آراست 65شمارهٔ ۶۹: دین هر کس بقدر صدق و صفاست 66شمارهٔ ۷۰: رنگ رز رنگ خمی کرد و نیامد خم راست 67شمارهٔ ۷۱: ز درد عشق اگر جان غریق بحر بلاست 68شمارهٔ ۷۲: عشق و مستوری و مستی چو نمی آید راس ...69شمارهٔ ۷۳: معراج عاشقی، که فنا در پی فناست 70شمارهٔ ۷۴: مهربان یار وفاپیشه کجا رفت و کجاست ...71شمارهٔ ۷۵: «و هو معکم » گفت از این معنی چه خو ...72شمارهٔ ۷۶: یک سخن از قول اخوان الصفاست:73شمارهٔ ۷۷: در همه روی زمین یک دل هشیار کجاست؟74شمارهٔ ۷۸: جان گنه کار است و مجرم، رحمت جانان ...75شمارهٔ ۷۹: در خاکدان دهر دلی شادمان کجاست؟76شمارهٔ ۸۰: دلدار یار ماست، غمش غمگسار ماست 77شمارهٔ ۸۱: مقصود ما ز ملک جهان وصل یار ماست 78شمارهٔ ۸۲: از لطف دوست سکه دولت بنام ماست 79شمارهٔ ۸۳: شور جهان ز شکر آن دلستان ماست 80شمارهٔ ۸۴: دیده ام تا بر رخ آن گل عذار افتاده ...81شمارهٔ ۸۵: بر ما بناز می گذری، این چه عادتست؟82شمارهٔ ۸۶: دستم بدست گیر، که دل توبه کارتست 83شمارهٔ ۸۷: گر دل برفت، مسکن جانها بکوی تست 84شمارهٔ ۸۸: جاودان، هرکه ترا دید بعالم شادست 85شمارهٔ ۸۹: شفای جان مرا چیست؟ کز من آزردست 86شمارهٔ ۹۰: دل چه دیدست؟ که دیوانه آن یار شدست 87شمارهٔ ۹۱: روی زمین لعل بدخشان شدست 88شمارهٔ ۹۲: ای خواجه، درین کوی چه عیشست و چه ب ...89شمارهٔ ۹۳: بازم نمکی بر جگر ریش رسیدست 90شمارهٔ ۹۴: آن را که قبله اش رخ خورشید انورست 91شمارهٔ ۹۵: از هرچه هست ذکر جمال تو خوشترست 92شمارهٔ ۹۶: اگر در مغز، اگر در پوست یارست 93شمارهٔ ۹۷: هلاک عاشقان در انتظارست 94شمارهٔ ۹۸: یحبهم و یحبونه چه اقرارست؟95شمارهٔ ۹۹: دلم از غصه هجران تو اندر شورست 96شمارهٔ ۱۰۰: من اگر توبه شکستم کرمش موفورست 97شمارهٔ ۱۰۱: امروز بهرحال به از دی و پریرست 98شمارهٔ ۱۰۲: بگذار ره صومعه، کان دور و درازست 99شمارهٔ ۱۰۳: گر دیر سومنات بود، گر صوامعست 100شمارهٔ ۱۰۴: ره بیابانست و شب تاریک و پایم در ...101شمارهٔ ۱۰۵: در مذهب ما باده مباحست و حلالست 102شمارهٔ ۱۰۶: بهر کجا که رسد عشق شاه محترمست 103شمارهٔ ۱۰۷: جگرم گرم و دل خسته ندیم ندمست 104شمارهٔ ۱۰۸: غم تو بر دل و بر جان امیر و محتشم ...105شمارهٔ ۱۰۹: تو ساقی جان بخشی و عالم همه جامست 106شمارهٔ ۱۱۰: موسی صفتان را، که درین طور مقامست 107شمارهٔ ۱۱۱: خرد مستست و دل مستست و جان مست 108شمارهٔ ۱۱۲: دلم از عشق تو مستست و جان مست 109شمارهٔ ۱۱۳: گر دردمند گردد دل، دولتی عظیمست 110شمارهٔ ۱۱۴: ملامت را بمان، چه جای بیمست؟111شمارهٔ ۱۱۵: بنده را هست سؤالی و نه آن حد منست 112شمارهٔ ۱۱۶: آن ماه دل افروز، که محبوب جهانست 113شمارهٔ ۱۱۷: آن ماه شب افروز، که در پرده نهانس ...114شمارهٔ ۱۱۸: امشب شب آدینه و فردا رمضانست 115شمارهٔ ۱۱۹: ای بی خبران، مصلحت کار در آنست 116شمارهٔ ۱۲۰: ای ساقی جان بخش، که در جام تو جان ...117شمارهٔ ۱۲۱: بگوش سرو چه گفتی؟ که پای کوبانست 118شمارهٔ ۱۲۲: درد تو، که سرمایه ملک دو جهانست 119شمارهٔ ۱۲۳: در دیده صاحب نظران کشف عیانست :120شمارهٔ ۱۲۴: در نهان خانه وحدت قمری پنهان است 121شمارهٔ ۱۲۵: دلم از زلف تو آشفته و سرگردانست 122شمارهٔ ۱۲۶: صبا چه گفت بگوش چمن که خندانست؟123شمارهٔ ۱۲۷: فروغ نور رخت آفتاب تابانست 124شمارهٔ ۱۲۸: مرا پیوند او پیوند جانست 125شمارهٔ ۱۲۹: مرا چون عاشقی دارالامانست 126شمارهٔ ۱۳۰: مرا نور یقین همراه جانست 127شمارهٔ ۱۳۱: مرا هوای تو اندر میانه جانست 128شمارهٔ ۱۳۲: همه صحرا گلست و ارغوانست 129شمارهٔ ۱۳۳: دلم از شوق تو خونست و ندانم چونست 130شمارهٔ ۱۳۴: شریعت در طریقت مستعینست 131شمارهٔ ۱۳۵: آفتابیست جمالت که جهان پرتو اوست 132شمارهٔ ۱۳۶: باد صبا برگرفت پرده ز رخسار دوست 133شمارهٔ ۱۳۷: برآمد آفتاب طلعت دوست 134شمارهٔ ۱۳۸: بوی جان میآید از باد صبا، این بو ...135شمارهٔ ۱۳۹: بیار جان طلب کار را بحضرت دوست 136شمارهٔ ۱۴۰: دل من شیوه شیرین ترا دارد دوست 137شمارهٔ ۱۴۱: ز پیدایی چو پنهانست آن دوست 138شمارهٔ ۱۴۲: عاشق بمرگ مایل و عاقل بهانه جوست 139شمارهٔ ۱۴۳: عرصه عالم بما پیداست، ما پیدا بدو ...140شمارهٔ ۱۴۴: نمی توان خبری دادن از حقیقت دوست 141شمارهٔ ۱۴۵: دل ما بصد جان طلب کار اوست 142شمارهٔ ۱۴۶: قمری دارم کین چشم نهان خانه اوست 143شمارهٔ ۱۴۷: در سویدای دلم سودای اوست 144شمارهٔ ۱۴۸: سر بلندی بین، که دایم در سرم سودا ...145شمارهٔ ۱۴۹: ای دل و دلدار من، راه بوصل از چه ...146شمارهٔ ۱۵۰: آن یار جفا پیشه، که پشتست و پناهس ...147شمارهٔ ۱۵۱: برون ز راه خدا راهرو نه در راهست 148شمارهٔ ۱۵۲: در فهم همین نکته بسی عزت و جاهست 149شمارهٔ ۱۵۳: زان یار جفا پیشه، که پشتست و پناه ...150شمارهٔ ۱۵۴: مگو ز سختی این ره، چو دوست همراهس ...151شمارهٔ ۱۵۵: هرچند اگر سرخ و سفیدست و سیاهست 152شمارهٔ ۱۵۶: همچو خورشید، که او را نظری با ما ...153شمارهٔ ۱۵۷: عاشق قرین مهر و وفا هرکجا که هست 154شمارهٔ ۱۵۸: بکوی عاشقان بت خانه ای هست 155شمارهٔ ۱۵۹: زان یار سفر کرده کسی را خبری هست؟156شمارهٔ ۱۶۰: براه پیر مغان رو، که راه سرمستیست 157شمارهٔ ۱۶۱: در جمله ذرات جهان لمعه حسنیست 158شمارهٔ ۱۶۲: رخسار تو چون آینه صورت و معنیست 159شمارهٔ ۱۶۳: رخسار تو چون آینه صورت و معنیست 160شمارهٔ ۱۶۴: طریق عشق سپردن طریق بوالعجبیست 161شمارهٔ ۱۶۵: چون روی تو ز مصحف تنزیه آیتیست 162شمارهٔ ۱۶۶: گر جمله تویی تو، نیک و بد چیست؟163شمارهٔ ۱۶۷: ای بت عیار من، نام تو امروز چیست؟164شمارهٔ ۱۶۸: ای دوست، حکایت نهان چیست؟165شمارهٔ ۱۶۹: همه دردست درین واقعه، پس درمان چی ...166شمارهٔ ۱۷۰: بخون آغشته ام، درمان من چیست؟167شمارهٔ ۱۷۱: آنکه دل بر دست و دارد قصد جان پید ...168شمارهٔ ۱۷۲: عاشق روی ترا خرقه و زنار یکیست 169شمارهٔ ۱۷۳: پیوسته دلم در غم آن یار گرامیست 170شمارهٔ ۱۷۴: میان مجلس رندان حدیث فردا نیست 171شمارهٔ ۱۷۵: بیا، بیا، که مرا با تو نسبت جا نی ...172شمارهٔ ۱۷۶: حلقه بر در مزن، که بارت نیست 173شمارهٔ ۱۷۷: حلقه بر در مزن، که راهت نیست 174شمارهٔ ۱۷۸: همه کار و بار جهان هیچ نیست 175شمارهٔ ۱۷۹: تا با خودم از خودم خبر نیست 176شمارهٔ ۱۸۰: در بزم یار باده ناخوشگوار نیست 177شمارهٔ ۱۸۱: از تو بمقصود ره دور نیست 178شمارهٔ ۱۸۲: بی جمالت بوستان عیش ما را نور نیس ...179شمارهٔ ۱۸۳: بی یاد دوست در دل مستان سرور نیست 180شمارهٔ ۱۸۴: عاشقان در جمع با یارند و این بس د ...181شمارهٔ ۱۸۵: دل را ز جان گزیر وز جانان گزیر نی ...182شمارهٔ ۱۸۶: جان ما را دولت عشق رخت امروز نیست 183شمارهٔ ۱۸۷: شکی نماند که جز دوست در جهان کس ن ...184شمارهٔ ۱۸۸: بی جام عشق عیش دل ما تمام نیست 185شمارهٔ ۱۸۹: پیر ما جامیست، اما در خور این جام ...186شمارهٔ ۱۹۰: از دولت دیدار تو دل را غم جان نیس ...187شمارهٔ ۱۹۱: بجز وصلت حیات جاودان نیست 188شمارهٔ ۱۹۲: چو رویت تازه گل در بوستان نیست 189شمارهٔ ۱۹۳: بپیش مردم نادیده این سخن شینیست 190شمارهٔ ۱۹۴: خلق گویند که: در عشق بلیاتی نیست 191شمارهٔ ۱۹۵: هرکه را نفی فراوان شد و اثباتی نی ...192شمارهٔ ۱۹۶: از یار سفر کرده کسی را خبری نیست 193شمارهٔ ۱۹۷: در صومعه و دیر مغان هیچ سری نیست 194شمارهٔ ۱۹۸: ز بحر عشق تو هر قطره ای چو دریایی ...195شمارهٔ ۱۹۹: چراغ مرد معنی آشناییست 196شمارهٔ ۲۰۰: هرکجا در دو جهان عاشق روشن راییست 197شمارهٔ ۲۰۱: مرا با روی تو پیوسته روییست 198شمارهٔ ۲۰۲: باغبانا، بجهان تخم نکو باید کاشت 199شمارهٔ ۲۰۳: باز شوری بمحلت زد، ازین کو بگذشت 200شمارهٔ ۲۰۴: در شرح آن جمال بیانها ز حد گذشت 201شمارهٔ ۲۰۵: دردم ز اشتیاق تو ز اندازه در گذشت 202شمارهٔ ۲۰۶: چشم سرمست تو ما را بستم کاری کشت 203شمارهٔ ۲۰۷: ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما ...204شمارهٔ ۲۰۸: ذکر جمیل یار جهان را فرو گرفت 205شمارهٔ ۲۰۹: هرگز هوای وصل تو از جان ما نرفت 206شمارهٔ ۲۱۰: جان ببوی وصل یار از کعبه تا بتخان ...207شمارهٔ ۲۱۱: دیدمش دوش که :سرمست و خرامان میرف ...208شمارهٔ ۲۱۲: اسرار تو با خاطر هشیار توان گفت 209شمارهٔ ۲۱۳: با عشق ز تسبیح و مصلا نتوان گفت 210شمارهٔ ۲۱۴: در حسن و جمالی که تو داری چه توان ...211شمارهٔ ۲۱۵: بحق صحبت دیرین مرا مران بخجالت 212شمارهٔ ۲۱۶: ای رهنمای ملک معانی، چه گویمت؟213شمارهٔ ۲۱۷: ای پرتو جمال الهی،چه گویمت؟214شمارهٔ ۲۱۸: ای دل، چو پیش آمد غمی،آن را فرج د ...215شمارهٔ ۲۱۹: من و معشوق و جام ناب صباح 216شمارهٔ ۲۲۰: عشق تو مرا از هر دو جهان ساخت مجر ...217شمارهٔ ۲۲۱: ای دل و جان گرامی به تمنای تو شاد 218شمارهٔ ۲۲۲: بسودای تو خوش حالیم و دلشاد 219شمارهٔ ۲۲۳: بسیار سعی کردم و بسیار اجتهاد 220شمارهٔ ۲۲۴: جام در پای صراحی سر نهاد 221شمارهٔ ۲۲۵: دریغ باشد ازین چار سوی کون و فساد 222شمارهٔ ۲۲۶: سفر گزیدم ازین آستان کون و فساد 223شمارهٔ ۲۲۷: ما همه شیداییان بودیم و مستان ودا ...224شمارهٔ ۲۲۸: هزار شکر که سلطان عشق جان را داد 225شمارهٔ ۲۲۹: بنده پیر مغانیم، که جاویدان باد 226شمارهٔ ۲۳۰: حدم آن کس زند که بادم داد 227شمارهٔ ۲۳۱: ساقیم باده داد و بادم داد 228شمارهٔ ۲۳۲: نگین سلیمان بدیوان که داد؟229شمارهٔ ۲۳۳: ساقی مرا ز باده ناب مغانه داد 230شمارهٔ ۲۳۴: تو آن دری که در عمان نگنجد 231شمارهٔ ۲۳۵: ابر سودای تو آن لحظه که توفان بار ...232شمارهٔ ۲۳۶: دلم از جور تو بسیار شکایت دارد 233شمارهٔ ۲۳۷: ز ذوق عالم عرفان کجا خبر دارد 234شمارهٔ ۲۳۸: دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد 235شمارهٔ ۲۳۹: نقاره سحری قصه ای نهان دارد 236شمارهٔ ۲۴۰: آن خواجه سر بشر ندارد 237شمارهٔ ۲۴۱: مرا سودای او دیوانه دارد 238شمارهٔ ۲۴۲: بپیش اهل سیادت سعادتی دارد 239شمارهٔ ۲۴۳: دلم از شیوه شیرین تو شوری دارد 240شمارهٔ ۲۴۴: هر دلی در دو جهان چشم و چراغی دار ...241شمارهٔ ۲۴۵: جانم از نرگس مخمور تو جاهی دارد 242شمارهٔ ۲۴۶: جانم از دولت درد تو دوایی دارد 243شمارهٔ ۲۴۷: در ولای تو دلم حسن وفایی دارد 244شمارهٔ ۲۴۸: من رند خرابات مغانم چه توان کرد؟245شمارهٔ ۲۴۹: تا که از جور زمان بر جگرم ریش رسد ...246شمارهٔ ۲۵۰: چو عکس مشرق صبح ازل هویدا شد 247شمارهٔ ۲۵۱: تا به کی این دل من واله و شیدا با ...248شمارهٔ ۲۵۲: تا به کی خاطر من واله و شیدا باشد ...249شمارهٔ ۲۵۳: در قیامت همه کس طالب و جویا باشد 250شمارهٔ ۲۵۴: طور سینا چه بود؟ سینه دانا باشد 251شمارهٔ ۲۵۵: گر همه میل دلت جانب سلما باشد 252شمارهٔ ۲۵۶: هر کرا در دل و جان عشق و تولا باش ...253شمارهٔ ۲۵۷: هر که او را هوس منصب اعلا باشد 254شمارهٔ ۲۵۸: مرا گر اندرون پر نار باشد 255شمارهٔ ۲۵۹: ارنی و لن ترانی راز و نیاز باشد 256شمارهٔ ۲۶۰: مست و مستور ندیدیم و گر هم باشد 257شمارهٔ ۲۶۱: مظهر ذات و صفت آدم و عالم باشد 258شمارهٔ ۲۶۲: تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد 259شمارهٔ ۲۶۳: عاشقی را،که دل از عشق پریشان باشد 260شمارهٔ ۲۶۴: گرترا میل دلی سوی دل و جان باشد 261شمارهٔ ۲۶۵: گر دلم عید ترا لایق قربان باشد 262شمارهٔ ۲۶۶: کسی که روی تو بیند چگونه شاد نباش ...263شمارهٔ ۲۶۷: نه از خطاست که در ابروی تو چین با ...264شمارهٔ ۲۶۸: بپیش درد من درمان چه باشد؟265شمارهٔ ۲۶۹: رنگرز و رنگرزی دیر شد 266شمارهٔ ۲۷۰: از دولت وصال تو کارم بکام شد 267شمارهٔ ۲۷۱: آیینه سبب گشت که روی تو عیان شد 268شمارهٔ ۲۷۲: درمان طلب کردم بسی،این درد را درم ...269شمارهٔ ۲۷۳: باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد 270شمارهٔ ۲۷۴: شوری از شیوه شیرین تو پیدا آمد 271شمارهٔ ۲۷۵: روی هرکس که باندازه مرآت آمد 272شمارهٔ ۲۷۶: باده از خم ارادت بسعادت آمد 273شمارهٔ ۲۷۷: بر دلم بار غم عشق بغایت آمد 274شمارهٔ ۲۷۸: آن ماه دل افروز که رشک قمر آمد 275شمارهٔ ۲۷۹: امروز بار دیگر آن ماه دلبر آمد 276شمارهٔ ۲۸۰: باز آفتاب دولت از بام ما بر آمد 277شمارهٔ ۲۸۱: نهال دولتم را گل بر آمد 278شمارهٔ ۲۸۲: چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد 279شمارهٔ ۲۸۳: شاد باش،ای دل من،نوبت دیدار آمد 280شمارهٔ ۲۸۴: باز، ز خم باده های ناب بر آمد 281شمارهٔ ۲۸۵: یار ببازار کاینات برآمد 282شمارهٔ ۲۸۶: آن یار چو ناگاه ببازار برآمد 283شمارهٔ ۲۸۷: چون ماه من از مشرق انوار بر آمد 284شمارهٔ ۲۸۸: چون ماه نو از مشرق انوار برآمد 285شمارهٔ ۲۸۹: دلدار من از خانه ببازار برآمد 286شمارهٔ ۲۹۰: دمید صبح سعادت،که یار باز آمد 287شمارهٔ ۲۹۱: ازکف ساقی جان باده چو در جام آمد 288شمارهٔ ۲۹۲: آخر،ای شوخ جهان،عشوه گری با ما چن ...289شمارهٔ ۲۹۳: در هوایت عاشقان مستمند 290شمارهٔ ۲۹۴: چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند 291شمارهٔ ۲۹۵: مرا اگر تو ندانی حبیب می داند 292شمارهٔ ۲۹۶: حالت جان مرا پیر مغان میداند 293شمارهٔ ۲۹۷: در آن چمن که تو دیدی گلی ببار نما ...294شمارهٔ ۲۹۸: منگر بعاشقان،که ز صد یک نشان نمان ...295شمارهٔ ۲۹۹: در هیچ زمان غیر بدل راه ندادند 296شمارهٔ ۳۰۰: چند در مسجد و در صومعه غارت کردند 297شمارهٔ ۳۰۱: عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدن ...298شمارهٔ ۳۰۲: اندرین دور، که مستان طریقت خوارند 299شمارهٔ ۳۰۳: هر گه که یار شیوه ناز ابتدی کند 300شمارهٔ ۳۰۴: آنان که بجز روی تو جایی نگرانند 301شمارهٔ ۳۰۵: خرده بینان طریقت همه صرافانند 302شمارهٔ ۳۰۶: آب حیوان،که سکندر طلبش میفرمود 303شمارهٔ ۳۰۷: ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقص ...304شمارهٔ ۳۰۸: بر کهن دیر جهان دوست تجلی فرمود 305شمارهٔ ۳۰۹: بیمن دولت محبوب عاقبت محمود 306شمارهٔ ۳۱۰: تویی،که مرهم ریشی و غایت مقصود 307شمارهٔ ۳۱۱: دل آینه صورت و معنیست عجب بود 308شمارهٔ ۳۱۲: رنگ رز خواست که خمی کند از کور و ...309شمارهٔ ۳۱۳: ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد ...310شمارهٔ ۳۱۴: زلفت شب قدرست،زهی سایه ممدود!311شمارهٔ ۳۱۵: ساقیا،نور صبح روی نمود 312شمارهٔ ۳۱۶: سرمایه سعادت ما در دیار بود 313شمارهٔ ۳۱۷: صدبار فکر کردم و صد راه آزمود 314شمارهٔ ۳۱۸: عشقش بخاک بردم و گفتم که: یا ودود 315شمارهٔ ۳۱۹: «علم القرآن » ز «الرحمن » چه بود؟316شمارهٔ ۳۲۰: فتنه در خواب قیامت خفته بود 317شمارهٔ ۳۲۱: فرو ریختی باز در جام جود 318شمارهٔ ۳۲۲: کسی که شیوه حکمت گرفت گوی ربود 319شمارهٔ ۳۲۳: «یحبه و یحبونم » چنین فرمود:320شمارهٔ ۳۲۴: این عشق و مودت اثر لطف خدا بود 321شمارهٔ ۳۲۵: گیسوی تو هر چند کمندی زبلا بود 322شمارهٔ ۳۲۶: روی زیبای تو چون شمع صفا خواهد بو ...323شمارهٔ ۳۲۷: مقام ما بسر کوی یار خواهد بود 324شمارهٔ ۳۲۸: تا جهاندار، جهاندار جهان خواهد بو ...325شمارهٔ ۳۲۹: هرکجا می گذرد دوست، فغان خواهد بو ...326شمارهٔ ۳۳۰: بعد ازین دلبر ما عربده جو خواهد ب ...327شمارهٔ ۳۳۱: گر با تو دمی محرم اسرار توان بود 328شمارهٔ ۳۳۲: صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود 329شمارهٔ ۳۳۳: چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود 330شمارهٔ ۳۳۴: گاهی درون پرده عزت نهان شود 331شمارهٔ ۳۳۵: از افق مکرمت صبح سعادت دمید 332شمارهٔ ۳۳۶: تعینات جهان در میان بیم و امید 333شمارهٔ ۳۳۷: دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید 334شمارهٔ ۳۳۸: صبح ازل ز مشرق انوار بردمید 335شمارهٔ ۳۳۹: منم و چشم رمد دیده و نور خورشید 336شمارهٔ ۳۴۰: نعم الفقیه، حال مدرس کجا رسید؟337شمارهٔ ۳۴۱: «یحبهم » ز چه رو گشت آن مراد مرید ...338شمارهٔ ۳۴۲: طریق توبه و تقوی شکستم تا چه پیش ...339شمارهٔ ۳۴۳: بانگ مستان خرابات فنا می آید 340شمارهٔ ۳۴۴: بوی سنبل ز دم باد صبا می آید 341شمارهٔ ۳۴۵: بوی عشق از نفس باد صبا می آید 342شمارهٔ ۳۴۶: از خم صفا جام می ناب بیارید 343شمارهٔ ۳۴۷: از خم صفا باده چون قند بیارید 344شمارهٔ ۳۴۸: خانه ما روضه شد،چون مقدم رضوان رس ...345شمارهٔ ۳۴۹: درد مرا نوبت درمان رسید 346شمارهٔ ۳۵۰: موسی بکوه طور بنور عیان رسید 347شمارهٔ ۳۵۱: دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید 348شمارهٔ ۳۵۲: هر کرا جرعه می داد بسر گردانید 349شمارهٔ ۳۵۳: صفیر مرغ جان اسرار گوید 350شمارهٔ ۳۵۴: دلم از قصه هجران چه گوید؟351شمارهٔ ۳۵۵: در پس آیینه چیست باز نمایید 352شمارهٔ ۳۵۶: با ما سخن از خرقه و سجاده مگویید 353شمارهٔ ۳۵۷: از باده گلگون قدری هست بگویید 354شمارهٔ ۳۵۸: از پیر مغان گر خبری هست بگویید 355شمارهٔ ۳۵۹: در مجلس ما جز سخن یار مگویید 356شمارهٔ ۳۶۰: گدایی می کنم زان یار دلبر 357شمارهٔ ۳۶۱: هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه م ...358شمارهٔ ۳۶۲: اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار 359شمارهٔ ۳۶۳: ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران د ...360شمارهٔ ۳۶۴: بیا، بیا، که غریبیم و عاشقیم و نز ...361شمارهٔ ۳۶۵: جام جمست این دل بیچاره، گوش دار 362شمارهٔ ۳۶۶: در داستان عشق تفصی نمود یار 363شمارهٔ ۳۶۷: درد سری میدهد زحمت رنج خمار 364شمارهٔ ۳۶۸: رو خرقه گرو کن، دل و دلدار بدست آ ...365شمارهٔ ۳۶۹: ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر 366شمارهٔ ۳۷۰: ساقی، بیار باده، که تلخست انتظار 367شمارهٔ ۳۷۱: ساقی، بیار باده گل رنگ خوشگوار 368شمارهٔ ۳۷۲: سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی ...369شمارهٔ ۳۷۳: عزت عشق بود غیرت یار 370شمارهٔ ۳۷۴: غلطی نیست در حساب و شمار 371شمارهٔ ۳۷۵: قصه ای نو رسید از اسرار:372شمارهٔ ۳۷۶: لاف عرفان می زند آن زاهد لاغر شکا ...373شمارهٔ ۳۷۷: ماییم و جام باده و سودای آن نگار 374شمارهٔ ۳۷۸: مشربم عذبست و مطرب عشق و ساقی یار ...375شمارهٔ ۳۷۹: مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار 376شمارهٔ ۳۸۰: منم و عشق سرکش عیار 377شمارهٔ ۳۸۱: هر که هشیار درین دیر مغانش مگذار 378شمارهٔ ۳۸۲: اگرچه خسرو عالم شوی و گر فغفور 379شمارهٔ ۳۸۳: پیش ما قصه شوقست و شهودست و حضور 380شمارهٔ ۳۸۴: در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرو ...381شمارهٔ ۳۸۵: کار بی همکار سخت و راه بی همراه د ...382شمارهٔ ۳۸۶: امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفی ...383شمارهٔ ۳۸۷: چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز 384شمارهٔ ۳۸۸: ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیا ...385شمارهٔ ۳۸۹: با زلف و رخت مست مدامیم شب و روز 386شمارهٔ ۳۹۰: فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش ب ...387شمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز 388شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 389شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 390شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 391شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 392شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 393شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 394شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 395شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 396شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...397شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...398شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 399شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 400شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 401شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...402شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 403شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 404شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 405شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟406شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...407شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...408شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 409شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 410شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 411شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 412شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 413شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 414شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 415شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 416شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...417شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟418شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 419شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 420شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 421شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...422شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 423شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...424شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 425شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 426شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 427شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 428شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 429شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 430شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 431شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 432شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 433شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 434شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...435شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 436شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 437شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...438شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...439شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 440شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...441شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 442شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 443شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 444شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟445شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 446شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 447شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 448شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 449شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 450شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 451شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 452شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 453شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 454شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 455شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟456شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 457شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 458شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 459شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 460شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...461شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 462شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 463شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 464شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 465شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 466شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 467شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 468شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 469شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 470شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 471شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 472شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 473شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...474شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...475شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...476شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...477شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟478شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟479شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟480شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 481شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 482شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 483شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 484شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...485شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...486شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 487شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 488شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 489شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 490شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 491شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 492شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...493شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 494شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 495شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...496شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...497شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...498شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 499شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 500شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...501شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...502شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 503شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...504شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 505شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 506شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...507شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 508شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 509شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...510شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...511شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 512شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 513شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 514شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...515شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...516شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 517شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...518شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...519شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...520شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...521شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟522شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...523شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »524شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 525شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 526شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 527شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 528شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 529شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 530شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 531شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 532شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...533شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...534شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...535شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 536شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 537شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 538شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 539شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 540شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 541شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...542شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 543شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 544شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 545شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 546شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 547شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...548شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 549شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 550شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟551شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 552شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 553شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 554شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 555شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...556شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 557شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 558شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...559شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 560شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...561شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...562شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...563شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 564شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...565شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 566شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 567شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...568شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »569شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 570شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 571شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 572شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟573شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 574شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 575شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 576شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 577شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...578شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...579شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 580شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...581شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 582شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...583شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 584شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 585شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 586شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 587شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...588شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...589شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 590شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 591شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 592شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...593شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 594شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 595شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...596شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 597شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 598شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 599شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 600شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...601شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 602شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 603شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 604شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 605شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 606شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 607شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 608شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 609شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 610شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 611شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 612شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 613شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 614شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 615شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...616شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...617شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 618شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 619شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 620شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...621شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...622شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 623شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 624شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 625شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 626شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...627شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 628شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟629شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟630شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 631شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...632شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 633شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 634شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟635شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 636شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 637شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...638شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 639شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 640شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 641شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 642شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 643شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 644شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 645شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...646شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 647شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...648شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟649شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 650شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 651شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 652شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...653شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 654شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 655شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 656شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 657شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 658شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...659شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...660شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...661شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 662شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 663شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...664شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :665شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 666شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 667شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 668شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 669شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 670شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟671شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 672شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 673شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 674شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 675شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 676شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 677شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 678شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...679شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ