به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۲۱۳: با عشق ز تسبیح و مصلا نتوان گفت

1070عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

با عشق ز تسبیح و مصلا نتوان گفت
جز باده گل رنگ مصفا نتوان گفت
آنجا که کند عشق خداغارت دلها
جز ذکر تقدس و تعالا نتوان گفت
ای جان،خبرت نیست ز عالی بحقیقت
باتو سخن از عالم اعلا نتوان گفت
گر عشق و سلامت طلبی، مایه سوداست
با عشق ز سرمایه سودا نتوان گفت
در بحر وصالش همه در موج فناییم
آنجا زمربی و مربا نتوان گفت
این واعظ ما مرد شریفیست، فاما
با او صفت باده حمرا نتوان گفت
زان باده حمراست، که بی رنج خمارست
زان باده حمراست که آنرا نتوان گفت
جان و دل قاسم همگی غرق وصالست
با او سخن صوفی و ملا نتوان گفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۱۲: اسرار تو با خاطر هشیار توان گفت 2شمارهٔ ۲۱۳: با عشق ز تسبیح و مصلا نتوان گفت 3شمارهٔ ۲۱۴: در حسن و جمالی که تو داری چه توان ...4شمارهٔ ۲۱۵: بحق صحبت دیرین مرا مران بخجالت 5شمارهٔ ۲۱۶: ای رهنمای ملک معانی، چه گویمت؟6شمارهٔ ۲۱۷: ای پرتو جمال الهی،چه گویمت؟7شمارهٔ ۲۱۸: ای دل، چو پیش آمد غمی،آن را فرج د ...8شمارهٔ ۲۱۹: من و معشوق و جام ناب صباح 9شمارهٔ ۲۲۰: عشق تو مرا از هر دو جهان ساخت مجر ...10شمارهٔ ۲۲۱: ای دل و جان گرامی به تمنای تو شاد 11شمارهٔ ۲۲۲: بسودای تو خوش حالیم و دلشاد 12شمارهٔ ۲۲۳: بسیار سعی کردم و بسیار اجتهاد 13شمارهٔ ۲۲۴: جام در پای صراحی سر نهاد 14شمارهٔ ۲۲۵: دریغ باشد ازین چار سوی کون و فساد 15شمارهٔ ۲۲۶: سفر گزیدم ازین آستان کون و فساد 16شمارهٔ ۲۲۷: ما همه شیداییان بودیم و مستان ودا ...17شمارهٔ ۲۲۸: هزار شکر که سلطان عشق جان را داد 18شمارهٔ ۲۲۹: بنده پیر مغانیم، که جاویدان باد 19شمارهٔ ۲۳۰: حدم آن کس زند که بادم داد 20شمارهٔ ۲۳۱: ساقیم باده داد و بادم داد 21شمارهٔ ۲۳۲: نگین سلیمان بدیوان که داد؟22شمارهٔ ۲۳۳: ساقی مرا ز باده ناب مغانه داد 23شمارهٔ ۲۳۴: تو آن دری که در عمان نگنجد 24شمارهٔ ۲۳۵: ابر سودای تو آن لحظه که توفان بار ...25شمارهٔ ۲۳۶: دلم از جور تو بسیار شکایت دارد 26شمارهٔ ۲۳۷: ز ذوق عالم عرفان کجا خبر دارد 27شمارهٔ ۲۳۸: دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد 28شمارهٔ ۲۳۹: نقاره سحری قصه ای نهان دارد 29شمارهٔ ۲۴۰: آن خواجه سر بشر ندارد 30شمارهٔ ۲۴۱: مرا سودای او دیوانه دارد 31شمارهٔ ۲۴۲: بپیش اهل سیادت سعادتی دارد 32شمارهٔ ۲۴۳: دلم از شیوه شیرین تو شوری دارد 33شمارهٔ ۲۴۴: هر دلی در دو جهان چشم و چراغی دار ...34شمارهٔ ۲۴۵: جانم از نرگس مخمور تو جاهی دارد 35شمارهٔ ۲۴۶: جانم از دولت درد تو دوایی دارد 36شمارهٔ ۲۴۷: در ولای تو دلم حسن وفایی دارد 37شمارهٔ ۲۴۸: من رند خرابات مغانم چه توان کرد؟38شمارهٔ ۲۴۹: تا که از جور زمان بر جگرم ریش رسد ...39شمارهٔ ۲۵۰: چو عکس مشرق صبح ازل هویدا شد 40شمارهٔ ۲۵۱: تا به کی این دل من واله و شیدا با ...41شمارهٔ ۲۵۲: تا به کی خاطر من واله و شیدا باشد ...42شمارهٔ ۲۵۳: در قیامت همه کس طالب و جویا باشد 43شمارهٔ ۲۵۴: طور سینا چه بود؟ سینه دانا باشد 44شمارهٔ ۲۵۵: گر همه میل دلت جانب سلما باشد 45شمارهٔ ۲۵۶: هر کرا در دل و جان عشق و تولا باش ...46شمارهٔ ۲۵۷: هر که او را هوس منصب اعلا باشد 47شمارهٔ ۲۵۸: مرا گر اندرون پر نار باشد 48شمارهٔ ۲۵۹: ارنی و لن ترانی راز و نیاز باشد 49شمارهٔ ۲۶۰: مست و مستور ندیدیم و گر هم باشد 50شمارهٔ ۲۶۱: مظهر ذات و صفت آدم و عالم باشد 51شمارهٔ ۲۶۲: تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد 52شمارهٔ ۲۶۳: عاشقی را،که دل از عشق پریشان باشد 53شمارهٔ ۲۶۴: گرترا میل دلی سوی دل و جان باشد 54شمارهٔ ۲۶۵: گر دلم عید ترا لایق قربان باشد 55شمارهٔ ۲۶۶: کسی که روی تو بیند چگونه شاد نباش ...56شمارهٔ ۲۶۷: نه از خطاست که در ابروی تو چین با ...57شمارهٔ ۲۶۸: بپیش درد من درمان چه باشد؟58شمارهٔ ۲۶۹: رنگرز و رنگرزی دیر شد 59شمارهٔ ۲۷۰: از دولت وصال تو کارم بکام شد 60شمارهٔ ۲۷۱: آیینه سبب گشت که روی تو عیان شد 61شمارهٔ ۲۷۲: درمان طلب کردم بسی،این درد را درم ...62شمارهٔ ۲۷۳: باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد 63شمارهٔ ۲۷۴: شوری از شیوه شیرین تو پیدا آمد 64شمارهٔ ۲۷۵: روی هرکس که باندازه مرآت آمد 65شمارهٔ ۲۷۶: باده از خم ارادت بسعادت آمد 66شمارهٔ ۲۷۷: بر دلم بار غم عشق بغایت آمد 67شمارهٔ ۲۷۸: آن ماه دل افروز که رشک قمر آمد 68شمارهٔ ۲۷۹: امروز بار دیگر آن ماه دلبر آمد 69شمارهٔ ۲۸۰: باز آفتاب دولت از بام ما بر آمد 70شمارهٔ ۲۸۱: نهال دولتم را گل بر آمد 71شمارهٔ ۲۸۲: چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد 72شمارهٔ ۲۸۳: شاد باش،ای دل من،نوبت دیدار آمد 73شمارهٔ ۲۸۴: باز، ز خم باده های ناب بر آمد 74شمارهٔ ۲۸۵: یار ببازار کاینات برآمد 75شمارهٔ ۲۸۶: آن یار چو ناگاه ببازار برآمد 76شمارهٔ ۲۸۷: چون ماه من از مشرق انوار بر آمد 77شمارهٔ ۲۸۸: چون ماه نو از مشرق انوار برآمد 78شمارهٔ ۲۸۹: دلدار من از خانه ببازار برآمد 79شمارهٔ ۲۹۰: دمید صبح سعادت،که یار باز آمد 80شمارهٔ ۲۹۱: ازکف ساقی جان باده چو در جام آمد 81شمارهٔ ۲۹۲: آخر،ای شوخ جهان،عشوه گری با ما چن ...82شمارهٔ ۲۹۳: در هوایت عاشقان مستمند 83شمارهٔ ۲۹۴: چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند 84شمارهٔ ۲۹۵: مرا اگر تو ندانی حبیب می داند 85شمارهٔ ۲۹۶: حالت جان مرا پیر مغان میداند 86شمارهٔ ۲۹۷: در آن چمن که تو دیدی گلی ببار نما ...87شمارهٔ ۲۹۸: منگر بعاشقان،که ز صد یک نشان نمان ...88شمارهٔ ۲۹۹: در هیچ زمان غیر بدل راه ندادند 89شمارهٔ ۳۰۰: چند در مسجد و در صومعه غارت کردند 90شمارهٔ ۳۰۱: عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدن ...91شمارهٔ ۳۰۲: اندرین دور، که مستان طریقت خوارند 92شمارهٔ ۳۰۳: هر گه که یار شیوه ناز ابتدی کند 93شمارهٔ ۳۰۴: آنان که بجز روی تو جایی نگرانند 94شمارهٔ ۳۰۵: خرده بینان طریقت همه صرافانند 95شمارهٔ ۳۰۶: آب حیوان،که سکندر طلبش میفرمود 96شمارهٔ ۳۰۷: ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقص ...97شمارهٔ ۳۰۸: بر کهن دیر جهان دوست تجلی فرمود 98شمارهٔ ۳۰۹: بیمن دولت محبوب عاقبت محمود 99شمارهٔ ۳۱۰: تویی،که مرهم ریشی و غایت مقصود 100شمارهٔ ۳۱۱: دل آینه صورت و معنیست عجب بود 101شمارهٔ ۳۱۲: رنگ رز خواست که خمی کند از کور و ...102شمارهٔ ۳۱۳: ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد ...103شمارهٔ ۳۱۴: زلفت شب قدرست،زهی سایه ممدود!104شمارهٔ ۳۱۵: ساقیا،نور صبح روی نمود 105شمارهٔ ۳۱۶: سرمایه سعادت ما در دیار بود 106شمارهٔ ۳۱۷: صدبار فکر کردم و صد راه آزمود 107شمارهٔ ۳۱۸: عشقش بخاک بردم و گفتم که: یا ودود 108شمارهٔ ۳۱۹: «علم القرآن » ز «الرحمن » چه بود؟109شمارهٔ ۳۲۰: فتنه در خواب قیامت خفته بود 110شمارهٔ ۳۲۱: فرو ریختی باز در جام جود 111شمارهٔ ۳۲۲: کسی که شیوه حکمت گرفت گوی ربود 112شمارهٔ ۳۲۳: «یحبه و یحبونم » چنین فرمود:113شمارهٔ ۳۲۴: این عشق و مودت اثر لطف خدا بود 114شمارهٔ ۳۲۵: گیسوی تو هر چند کمندی زبلا بود 115شمارهٔ ۳۲۶: روی زیبای تو چون شمع صفا خواهد بو ...116شمارهٔ ۳۲۷: مقام ما بسر کوی یار خواهد بود 117شمارهٔ ۳۲۸: تا جهاندار، جهاندار جهان خواهد بو ...118شمارهٔ ۳۲۹: هرکجا می گذرد دوست، فغان خواهد بو ...119شمارهٔ ۳۳۰: بعد ازین دلبر ما عربده جو خواهد ب ...120شمارهٔ ۳۳۱: گر با تو دمی محرم اسرار توان بود 121شمارهٔ ۳۳۲: صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود 122شمارهٔ ۳۳۳: چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود 123شمارهٔ ۳۳۴: گاهی درون پرده عزت نهان شود 124شمارهٔ ۳۳۵: از افق مکرمت صبح سعادت دمید 125شمارهٔ ۳۳۶: تعینات جهان در میان بیم و امید 126شمارهٔ ۳۳۷: دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید 127شمارهٔ ۳۳۸: صبح ازل ز مشرق انوار بردمید 128شمارهٔ ۳۳۹: منم و چشم رمد دیده و نور خورشید 129شمارهٔ ۳۴۰: نعم الفقیه، حال مدرس کجا رسید؟130شمارهٔ ۳۴۱: «یحبهم » ز چه رو گشت آن مراد مرید ...131شمارهٔ ۳۴۲: طریق توبه و تقوی شکستم تا چه پیش ...132شمارهٔ ۳۴۳: بانگ مستان خرابات فنا می آید 133شمارهٔ ۳۴۴: بوی سنبل ز دم باد صبا می آید 134شمارهٔ ۳۴۵: بوی عشق از نفس باد صبا می آید 135شمارهٔ ۳۴۶: از خم صفا جام می ناب بیارید 136شمارهٔ ۳۴۷: از خم صفا باده چون قند بیارید 137شمارهٔ ۳۴۸: خانه ما روضه شد،چون مقدم رضوان رس ...138شمارهٔ ۳۴۹: درد مرا نوبت درمان رسید 139شمارهٔ ۳۵۰: موسی بکوه طور بنور عیان رسید 140شمارهٔ ۳۵۱: دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید 141شمارهٔ ۳۵۲: هر کرا جرعه می داد بسر گردانید 142شمارهٔ ۳۵۳: صفیر مرغ جان اسرار گوید 143شمارهٔ ۳۵۴: دلم از قصه هجران چه گوید؟144شمارهٔ ۳۵۵: در پس آیینه چیست باز نمایید 145شمارهٔ ۳۵۶: با ما سخن از خرقه و سجاده مگویید 146شمارهٔ ۳۵۷: از باده گلگون قدری هست بگویید 147شمارهٔ ۳۵۸: از پیر مغان گر خبری هست بگویید 148شمارهٔ ۳۵۹: در مجلس ما جز سخن یار مگویید 149شمارهٔ ۳۶۰: گدایی می کنم زان یار دلبر 150شمارهٔ ۳۶۱: هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه م ...151شمارهٔ ۳۶۲: اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار 152شمارهٔ ۳۶۳: ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران د ...153شمارهٔ ۳۶۴: بیا، بیا، که غریبیم و عاشقیم و نز ...154شمارهٔ ۳۶۵: جام جمست این دل بیچاره، گوش دار 155شمارهٔ ۳۶۶: در داستان عشق تفصی نمود یار 156شمارهٔ ۳۶۷: درد سری میدهد زحمت رنج خمار 157شمارهٔ ۳۶۸: رو خرقه گرو کن، دل و دلدار بدست آ ...158شمارهٔ ۳۶۹: ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر 159شمارهٔ ۳۷۰: ساقی، بیار باده، که تلخست انتظار 160شمارهٔ ۳۷۱: ساقی، بیار باده گل رنگ خوشگوار 161شمارهٔ ۳۷۲: سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی ...162شمارهٔ ۳۷۳: عزت عشق بود غیرت یار 163شمارهٔ ۳۷۴: غلطی نیست در حساب و شمار 164شمارهٔ ۳۷۵: قصه ای نو رسید از اسرار:165شمارهٔ ۳۷۶: لاف عرفان می زند آن زاهد لاغر شکا ...166شمارهٔ ۳۷۷: ماییم و جام باده و سودای آن نگار 167شمارهٔ ۳۷۸: مشربم عذبست و مطرب عشق و ساقی یار ...168شمارهٔ ۳۷۹: مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار 169شمارهٔ ۳۸۰: منم و عشق سرکش عیار 170شمارهٔ ۳۸۱: هر که هشیار درین دیر مغانش مگذار 171شمارهٔ ۳۸۲: اگرچه خسرو عالم شوی و گر فغفور 172شمارهٔ ۳۸۳: پیش ما قصه شوقست و شهودست و حضور 173شمارهٔ ۳۸۴: در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرو ...174شمارهٔ ۳۸۵: کار بی همکار سخت و راه بی همراه د ...175شمارهٔ ۳۸۶: امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفی ...176شمارهٔ ۳۸۷: چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز 177شمارهٔ ۳۸۸: ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیا ...178شمارهٔ ۳۸۹: با زلف و رخت مست مدامیم شب و روز 179شمارهٔ ۳۹۰: فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش ب ...180شمارهٔ ۳۹۱: دلم در عشق ناپرواست امروز 181شمارهٔ ۳۹۲: از لب لعل توام کار بکامست امروز 182شمارهٔ ۳۹۳: سید سادات عالم غیر انسان نیست کس 183شمارهٔ ۳۹۴: ز چشم گوشه نشینان نشان سودا پرس 184شمارهٔ ۳۹۵: گر کسی مست و خرابست ز مستانش پرس 185شمارهٔ ۳۹۶: از ما حکایت می و پیر و مغانه پرس 186شمارهٔ ۳۹۷: دلی دارم ز سودایش پر آتش 187شمارهٔ ۳۹۸: تو شمع مجلسی در بزم جان باش 188شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش 189شمارهٔ ۴۰۰: خواجه مستست، ببین در سر و در دستا ...190شمارهٔ ۴۰۱: بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت د ...191شمارهٔ ۴۰۲: بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش 192شمارهٔ ۴۰۳: پهلوی خوانان غزل می خواند دوش 193شمارهٔ ۴۰۴: واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش 194شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی ص ...195شمارهٔ ۴۰۶: بنادانان مگو سر حقایق 196شمارهٔ ۴۰۷: متمادی شدست یوم فراق 197شمارهٔ ۴۰۸: بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک 198شمارهٔ ۴۰۹: چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟199شمارهٔ ۴۱۰: رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه ...200شمارهٔ ۴۱۱: ای زلف و رخت میگون، ای دوست سلام ...201شمارهٔ ۴۱۲: نور ولایت تویی، شاه سلام علیک 202شمارهٔ ۴۱۳: در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ 203شمارهٔ ۴۱۴: از شبستان ازل، تا بامداد آب و گل 204شمارهٔ ۴۱۵: بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال 205شمارهٔ ۴۱۶: بیار، ساقی عشاق، جام مالامال 206شمارهٔ ۴۱۷: خاطرم آشفته و جان در ملال 207شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال 208شمارهٔ ۴۱۹: مقررست و معین، برای اهل کمال 209شمارهٔ ۴۲۰: خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معق ...210شمارهٔ ۴۲۱: این چه حدیثست که کرد آن صنم؟211شمارهٔ ۴۲۲: بهیچ یار و دیاری اگر چه دل ننهادم 212شمارهٔ ۴۲۳: خوش وقت من، که آینه کردار روشنم 213شمارهٔ ۴۲۴: سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم 214شمارهٔ ۴۲۵: طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و ...215شمارهٔ ۴۲۶: نی چو بنالید، بگفتا: نیم 216شمارهٔ ۴۲۷: از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کا ...217شمارهٔ ۴۲۸: یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام 218شمارهٔ ۴۲۹: بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم 219شمارهٔ ۴۳۰: دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم 220شمارهٔ ۴۳۱: سوی می خانه میکشی دستم 221شمارهٔ ۴۳۲: من از سودای جانان نیم مستم 222شمارهٔ ۴۳۳: اگر بر خاک کویت گرد گردم 223شمارهٔ ۴۳۴: سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم 224شمارهٔ ۴۳۵: دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم 225شمارهٔ ۴۳۶: بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم 226شمارهٔ ۴۳۷: دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم 227شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل د ...228شمارهٔ ۴۳۹: منت از دل بصد جان دوست دارم 229شمارهٔ ۴۴۰: نه تنها من خراب و مست یارم 230شمارهٔ ۴۴۱: باده می نوشم و سودای تو در سر دار ...231شمارهٔ ۴۴۲: سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان ...232شمارهٔ ۴۴۳: عاشق یارم، بغیر یار ندارم 233شمارهٔ ۴۴۴: جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین ...234شمارهٔ ۴۴۵: از نایره شوقت در دل شرری دارم 235شمارهٔ ۴۴۶: در ملک وصال او ظل شجری دارم 236شمارهٔ ۴۴۷: چشم گریان و دل زار و نزاری دارم 237شمارهٔ ۴۴۸: عیسی بظهور آمد، من مرده چرا باشم؟238شمارهٔ ۴۴۹: خیالست این که: من بی یار باشم 239شمارهٔ ۴۵۰: ای دوای درد بیماران، سلام علیکم 240شمارهٔ ۴۵۱: بحمدالله من از دردی کشانم 241شمارهٔ ۴۵۲: فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم 242شمارهٔ ۴۵۳: من بیچاره سودا زده سرگردانم 243شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم 244شمارهٔ ۴۵۵: مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم 245شمارهٔ ۴۵۶: میان آتش سوزان علم فراخته ایم 246شمارهٔ ۴۵۷: ما در هوای عشق تو سرمست باده ایم 247شمارهٔ ۴۵۸: پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم 248شمارهٔ ۴۵۹: گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟249شمارهٔ ۴۶۰: مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم 250شمارهٔ ۴۶۱: اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم 251شمارهٔ ۴۶۲: ما در جهان کون برای تو آمدیم 252شمارهٔ ۴۶۳: این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم 253شمارهٔ ۴۶۴: در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدی ...254شمارهٔ ۴۶۵: ما در طلب دوست فراوان بدویدیم 255شمارهٔ ۴۶۶: در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم 256شمارهٔ ۴۶۷: در کعبه و بت خانه بجز یار ندیدیم 257شمارهٔ ۴۶۸: هزاران بحر در دردانه دیدیم 258شمارهٔ ۴۶۹: جانا، بجز از تو کس نداریم 259شمارهٔ ۴۷۰: عمریست که سودای سر زلف تو داریم 260شمارهٔ ۴۷۱: غیر از تو کس دگر نداریم 261شمارهٔ ۴۷۲: ما در دل و جان آتش سودای تو داریم 262شمارهٔ ۴۷۳: ما عاشق و رند و پاکبازیم 263شمارهٔ ۴۷۴: ماییم که چون باده گل رنگ بجوشیم 264شمارهٔ ۴۷۵: با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم 265شمارهٔ ۴۷۶: گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم 266شمارهٔ ۴۷۷: لب مگز، عشوه مده باز، که ما مستان ...267شمارهٔ ۴۷۸: ما و این عشق دل افروز، که جان در ...268شمارهٔ ۴۷۹: ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می ...269شمارهٔ ۴۸۰: تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گ ...270شمارهٔ ۴۸۱: چه گویم؟ ای مسلمانان، چه گویم؟271شمارهٔ ۴۸۲: ماه عیانست روی یار چه گویم؟272شمارهٔ ۴۸۳: عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟273شمارهٔ ۴۸۴: من معدن اسرارم، اما بنمی گویم 274شمارهٔ ۴۸۵: این سخن نیست باندازه که من میگویم 275شمارهٔ ۴۸۶: ما سوز عشق را بدو عالم نمیدهیم 276شمارهٔ ۴۸۷: ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم 277شمارهٔ ۴۸۸: بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار تویی ...278شمارهٔ ۴۸۹: بر سر راهم بدید و گفت:«هی سن کیم ...279شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن 280شمارهٔ ۴۹۱: بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن 281شمارهٔ ۴۹۲: دوش آن مه دو هفته من با هزار فن 282شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن 283شمارهٔ ۴۹۴: سامان عیش نیست درین دار پر فتن 284شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن 285شمارهٔ ۴۹۶: من بجانان زنده ام، گر باز دانی ای ...286شمارهٔ ۴۹۷: یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن 287شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان 288شمارهٔ ۴۹۹: ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیا ...289شمارهٔ ۵۰۰: ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد ...290شمارهٔ ۵۰۱: این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل ...291شمارهٔ ۵۰۲: ای نور دل و دیده وای زبده اعیان 292شمارهٔ ۵۰۳: با هیچ رسید این صفت باده فروشان 293شمارهٔ ۵۰۴: بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جه ...294شمارهٔ ۵۰۵: بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیرا ...295شمارهٔ ۵۰۶: بقدر جام بود شور و حالت مستان 296شمارهٔ ۵۰۷: بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان س ...297شمارهٔ ۵۰۸: بیا، که عشق برافراخت سنجق سلطان 298شمارهٔ ۵۰۹: تربیت میکند مرا جانان 299شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانا ...300شمارهٔ ۵۱۱: جانم بلب رسید ز غم، ساقی، الامان 301شمارهٔ ۵۱۲: چندان که گفتم: خاطر مرنجان 302شمارهٔ ۵۱۳: حیات تن ز جان آمد، حیات جان ز جان ...303شمارهٔ ۵۱۴: خبری دهید جان را، که ز دوست چیست ...304شمارهٔ ۵۱۵: دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان 305شمارهٔ ۵۱۶: دوست در مجلسست و جان در جان 306شمارهٔ ۵۱۷: ز خوبان عربده خوش باشد، ای جان 307شمارهٔ ۵۱۸: ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرست ...308شمارهٔ ۵۱۹: سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزا ...309شمارهٔ ۵۲۰: عشق و معشوق و عاشق حیران 310شمارهٔ ۵۲۱: «فوز النجات » می طلبی؟ جام می ستا ...311شمارهٔ ۵۲۲: «کن فکان » جان را خبر گوید ز «کان ...312شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...313شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...314شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟315شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...316شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »317شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 318شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 319شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 320شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 321شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 322شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 323شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 324شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 325شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...326شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...327شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...328شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 329شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 330شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 331شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 332شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 333شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 334شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...335شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 336شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 337شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 338شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 339شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 340شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...341شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 342شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 343شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟344شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 345شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 346شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 347شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 348شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...349شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 350شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 351شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...352شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 353شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...354شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...355شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...356شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 357شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...358شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 359شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 360شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...361شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »362شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 363شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 364شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 365شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟366شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 367شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 368شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 369شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 370شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...371شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...372شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 373شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...374شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 375شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...376شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 377شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 378شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 379شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 380شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...381شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...382شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 383شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 384شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 385شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...386شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 387شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 388شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...389شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 390شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 391شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 392شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 393شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...394شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 395شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 396شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 397شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 398شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 399شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 400شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 401شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 402شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 403شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 404شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 405شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 406شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 407شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 408شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...409شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...410شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 411شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 412شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 413شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...414شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...415شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 416شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 417شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 418شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 419شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...420شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 421شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟422شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟423شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 424شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...425شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 426شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 427شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟428شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 429شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 430شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...431شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 432شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 433شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 434شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 435شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 436شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 437شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 438شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...439شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 440شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...441شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟442شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 443شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 444شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 445شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...446شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 447شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 448شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 449شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 450شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 451شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...452شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...453شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...454شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 455شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 456شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...457شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :458شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 459شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 460شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 461شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 462شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 463شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟464شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 465شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 466شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 467شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 468شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 469شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 470شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 471شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...472شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ