کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن
    نفس اماره آواره بیچاره من
    دیده کز نور یقین روشن و صافی گردد
    غیر حق هیچ نبیند، نه بسر، نی بعلن
    نفسی مست خدا باش و برون آی از خود
    تا میسر شود این جا دم توحید زدن
    دل و جان را بخدای دل و جان باید داد
    تا بکی همچو زنان بر دل و جان لرزیدن؟
    حق یقینست و خیالات جهان جمله گمان
    نتوان نور یقین را بگمان پوشیدن
    هرچه در ساغر ما ریخت از آن نوشیدیم
    اگر از باده صافست وگر از دردی دن
    هر که در دایره عشق تو آمد بنیاز
    واجبش گشت چو پرگار بسر گردیدن
    بس محالست درین راه خطرناک، ای دل
    عشق ورزیدن و از بیم بلا ترسیدن
    سالها قاسم بیچاره ز هجران بگریست
    نوبت وصل شد و تا با بد خندیدن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha