تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟
حیران تماشای تو از ماه بماهی
گر ملک و ملک وصف کمالات تو گویند
اسرار کمال تو ندانند کماهی
ای عشق، چه چیزی و ندانم که چه چیزی؟
هم جاه و جمالی تو و هم پشت و پناهی
بی تو نتوان بود، بهر حال که باشد
هم راهزن جانی و هم راهبر راهی
گر آینه ات روشن و صافیست ببینی
ذرات جهان آینه حسن الهی
گر ملک ابد میطلبی، رو بخدا آر
کانجا نبود رسم تناهی و تباهی
قاسم، تو ازین زمره جهال بپرهیز
کایشان نشناسند و له راز ملاهی