به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

قاسم انوار

قاسم انوارغزل هاشمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بیان؟

1080عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

«کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بیان؟
یعنی: اوصاف کمال تو ندارد پایان
جلوه حسن ترا غایت و پایانی نیست
هر زمان صورت دیگر شود از پرده عیان
خیره گشتند درین طلعت و حیران ماندند
در تماشاگه عین تو، عیون اعیان
«الله الله » ازان منطق موزون لطیف!
«الله الله » ازان لطف معانی و بیان!
باده یک، جام یکی، شیوه هریک نوعی
مگر این مشکل ما کشف کند پیر مغان
سید ملک ابد، واقف اسرار ازل
کیست درملک و ملک؟ حضرت انسان، انسان
طالب راه خدا کیست درین بحر عمیق؟
آنکه معطوف کند جانب مقصود عنان
تا سبک روح شوم، تازه حیاتی یابم
هله! ای ساقی جانها،بده آن رطل گران
قاسم، از عین یقین گوهر خود را بشناس
عارف سر قدم، منبع عین عرفان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۵۲۳: «کل یوم هو فی شان » چه نشانست و چ ...2شمارهٔ ۵۲۴: «کل یوم هو فی شان » ز چه کردند بی ...3شمارهٔ ۵۲۵: گر ره بتو هست، چیست فرمان؟4شمارهٔ ۵۲۶: گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیرا ...5شمارهٔ ۵۲۷: گفت حق: «کل من علیها فان »6شمارهٔ ۵۲۸: ما که مستان خرابیم درین دیر مغان 7شمارهٔ ۵۲۹: مقررست و معین بحجت و برهان 8شمارهٔ ۵۳۰: میان باطن جانی و جان تویی، ای جان 9شمارهٔ ۵۳۱: همه بودند که گفتند بپیدا و نهان 10شمارهٔ ۵۳۲: همه جا اوست شاه جاویدان 11شمارهٔ ۵۳۳: جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان 12شمارهٔ ۵۳۴: یار همان، درد همان، دل همان 13شمارهٔ ۵۳۵: «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن 14شمارهٔ ۵۳۶: در دل از شوق تو شوریست که نتوان گ ...15شمارهٔ ۵۳۷: چه باشد شیوه عاشق؟ بمعشوقان نظر ک ...16شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کر ...17شمارهٔ ۵۳۹: خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن 18شمارهٔ ۵۴۰: نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن 19شمارهٔ ۵۴۱: بیتی همی سرایم و زاریست کار من 20شمارهٔ ۵۴۲: ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من 21شمارهٔ ۵۴۳: بسامان آمد احوال دل من 22شمارهٔ ۵۴۴: بسودایت سرشت آب و گل من 23شمارهٔ ۵۴۵: عید و بر قندان تویی، ای جان جان ج ...24شمارهٔ ۵۴۶: جگر گرمست و آهم سرد و دل خون 25شمارهٔ ۵۴۷: دل آشفته دارم، چشم پر خون 26شمارهٔ ۵۴۸: ما را هوای باده نابست در درون 27شمارهٔ ۵۴۹: از عیان گر واقفی، بگذر ز عین 28شمارهٔ ۵۵۰: الا! ای نفس، خودکامی و خودبین 29شمارهٔ ۵۵۱: ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آی ...30شمارهٔ ۵۵۲: بجان آمد ز هجران جان مسکین 31شمارهٔ ۵۵۳: پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین 32شمارهٔ ۵۵۴: جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟33شمارهٔ ۵۵۵: «حمدلله » گفت رب العالمین 34شمارهٔ ۵۵۶: گفت: نور آسمانست و زمین 35شمارهٔ ۵۵۷: ما داغ آرزوی تو داریم بر جبین 36شمارهٔ ۵۵۸: منت خدای را، که در اطوار ما و طین 37شمارهٔ ۵۵۹: هله! ای ساقی جانها، بده آن باده ر ...38شمارهٔ ۵۶۰: ای دل و جانت بهواها گرو 39شمارهٔ ۵۶۱: باده کهنه گیر و شیشه نو 40شمارهٔ ۵۶۲: ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را ...41شمارهٔ ۵۶۳: تو محیطی و دیگران همه جو 42شمارهٔ ۵۶۴: چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عم ...43شمارهٔ ۵۶۵: زان نکهت مشکین،که همی آید از آن س ...44شمارهٔ ۵۶۶: «ستر الله علینا» چه علالاست درین ...45شمارهٔ ۵۶۷: دل شوریده را تمنا تو 46شمارهٔ ۵۶۸: ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم ...47شمارهٔ ۵۶۹: از لعل یار اگر شکری یافتی بگو 48شمارهٔ ۵۷۰: پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو 49شمارهٔ ۵۷۱: «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ...50شمارهٔ ۵۷۲: «کان الله » گفت و «کان الله له »51شمارهٔ ۵۷۳: ای آفتاب روی ترا پرده دار ماه 52شمارهٔ ۵۷۴: بر بیدلان گذشت و نکرد اینطرف نگاه 53شمارهٔ ۵۷۵: پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه 54شمارهٔ ۵۷۶: «عز من قائل » چه گفت اله؟55شمارهٔ ۵۷۷: گم کرده ایم راه و ندانیم پیشگاه 56شمارهٔ ۵۷۸: مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه 57شمارهٔ ۵۷۹: در میان همه خوبان بت ما از همه به 58شمارهٔ ۵۸۰: آتش عشق تو شوری در جهان انداخته 59شمارهٔ ۵۸۱: ای آتش سودای تو در کن فکان انداخت ...60شمارهٔ ۵۸۲: ای خیالت عقل کل را در گمان انداخت ...61شمارهٔ ۵۸۳: ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته 62شمارهٔ ۵۸۴: روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تا ...63شمارهٔ ۵۸۵: ای کوس کبریای تو در لامکان زده 64شمارهٔ ۵۸۶: هله!ای ساقی جانها، قدح باده بمن د ...65شمارهٔ ۵۸۷: ساقیا، عذر مگو، باده بسر مستان ده 66شمارهٔ ۵۸۸: گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده 67شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله 68شمارهٔ ۵۹۰: بجانان زنده ام، الحمدلله 69شمارهٔ ۵۹۱: از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خا ...70شمارهٔ ۵۹۲: بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فر ...71شمارهٔ ۵۹۳: پر گشت جهان از می گل رنگ مغانه 72شمارهٔ ۵۹۴: مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه 73شمارهٔ ۵۹۵: می کشد آن حبیب فرزانه 74شمارهٔ ۵۹۶: آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه ...75شمارهٔ ۵۹۷: تا گرد ماه سنبل مشکین نهاده ای 76شمارهٔ ۵۹۸: همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای 77شمارهٔ ۵۹۹: این شناسی که: از آن شهر و دیار آم ...78شمارهٔ ۶۰۰: خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی 79شمارهٔ ۶۰۱: «هدی للمتقین » گفتند: یعنی 80شمارهٔ ۶۰۲: هر لحظه مرا میرسد انوار تجلی 81شمارهٔ ۶۰۳: بجان تو، که خمارم بغایت، ای چلبی 82شمارهٔ ۶۰۴: دل ز من برداشت یار مهربان، واحسرت ...83شمارهٔ ۶۰۵: با یاد خدا باش، بهر جای که هستی 84شمارهٔ ۶۰۶: چو با تست مقصود، هرجا که هستی 85شمارهٔ ۶۰۷: چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی 86شمارهٔ ۶۰۸: السلام علیک، یا سندی 87شمارهٔ ۶۰۹: ای دل عشاق را بروی تو شادی 88شمارهٔ ۶۱۰: دلم از غصه هجران تو دارد دردی 89شمارهٔ ۶۱۱: گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی 90شمارهٔ ۶۱۲: گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی 91شمارهٔ ۶۱۳: فرودی باشد و ننگ و جودی 92شمارهٔ ۶۱۴: گر جان بهوای تو گرفتار نبودی 93شمارهٔ ۶۱۵: جان نوروز و جان صد عیدی 94شمارهٔ ۶۱۶: ای آفتاب روی ترا ماه مشتری 95شمارهٔ ۶۱۷: ای عشق دل فروز، که شاه مظفری 96شمارهٔ ۶۱۸: وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری 97شمارهٔ ۶۱۹: مرا از پرتو روی تو هر لمعه است دی ...98شمارهٔ ۶۲۰: ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا دار ...99شمارهٔ ۶۲۱: روی دل را بسوی جان داری 100شمارهٔ ۶۲۲: حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری 101شمارهٔ ۶۲۳: ز حد گذشت حکایت ز قصه دوری 102شمارهٔ ۶۲۴: شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه د ...103شمارهٔ ۶۲۵: من قبله بدل کردم، تا کی بود این ک ...104شمارهٔ ۶۲۶: میسرت نشود عاشقی و مستوری 105شمارهٔ ۶۲۷: نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری 106شمارهٔ ۶۲۸: گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری 107شمارهٔ ۶۲۹: اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی 108شمارهٔ ۶۳۰: تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیز ...109شمارهٔ ۶۳۱: تا سر الهی ز ملاهی نشناسی 110شمارهٔ ۶۳۲: من عشقم و عشق من چه پرسی؟111شمارهٔ ۶۳۳: دلا، ز باده و خم خانه که میپرسی؟112شمارهٔ ۶۳۴: زمانی یار شو، گر یار باشی 113شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه ...114شمارهٔ ۶۳۶: امروز بجد دارم با تو سر دشنامی 115شمارهٔ ۶۳۷: ای قطب جامی، شاه انامی 116شمارهٔ ۶۳۸: ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟117شمارهٔ ۶۳۹: زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی 118شمارهٔ ۶۴۰: گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی 119شمارهٔ ۶۴۱: هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه ن ...120شمارهٔ ۶۴۲: پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی 121شمارهٔ ۶۴۳: سخنی می رود، ای دوست، مسلم سخنی 122شمارهٔ ۶۴۴: سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی 123شمارهٔ ۶۴۵: گر بر حدیث اهل دل انکار می کنی 124شمارهٔ ۶۴۶: ای آتش سودای تو در جان جهانی 125شمارهٔ ۶۴۷: ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی 126شمارهٔ ۶۴۸: با روی دل فروزت عیشیست جاودانی 127شمارهٔ ۶۴۹: بتو جان کجا برد پی؟ که تو شاه بی ...128شمارهٔ ۶۵۰: بدرویشی دلی گر بود و جانی 129شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوا ...130شمارهٔ ۶۵۲: تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟131شمارهٔ ۶۵۳: تو جام جمی، اما در جام نمیدانی 132شمارهٔ ۶۵۴: تو محبوب جانی و جان جهانی 133شمارهٔ ۶۵۵: تو مرهم دل ریشی و راحت جانی 134شمارهٔ ۶۵۶: جراحات دلم را تازه کرد آن یار روح ...135شمارهٔ ۶۵۷: جراحت دل من تازه کرد دلبر جانی 136شمارهٔ ۶۵۸: خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی 137شمارهٔ ۶۵۹: ز نور روی تو پیداست سر سبع مثانی 138شمارهٔ ۶۶۰: صلای کافری و غارت مسلمانی 139شمارهٔ ۶۶۱: فداک عقلی و روحی، که راحت جانی 140شمارهٔ ۶۶۲: هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب ...141شمارهٔ ۶۶۳: هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جها ...142شمارهٔ ۶۶۴: هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهان ...143شمارهٔ ۶۶۵: روسیه را، گر ببینی، رد کنی 144شمارهٔ ۶۶۶: تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی 145شمارهٔ ۶۶۷: هله! ای عشق کهن سال، که هر روز نو ...146شمارهٔ ۶۶۸: یار میگوید ببانگ پهلوی :147شمارهٔ ۶۶۹: سخن در سر عاشق کمترک گوی 148شمارهٔ ۶۷۰: مسئله مشکل و آسان توی 149شمارهٔ ۶۷۱: در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی 150شمارهٔ ۶۷۲: بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی 151شمارهٔ ۶۷۳: اگر در طاعتی، گر در گناهی 152شمارهٔ ۶۷۴: تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟153شمارهٔ ۶۷۵: تو نور یقین آمدی و رهبر راهی 154شمارهٔ ۶۷۶: در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی 155شمارهٔ ۶۷۷: درمانده ام از غم جدایی 156شمارهٔ ۶۷۸: دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی 157شمارهٔ ۶۷۹: زلف را شانه زن، که رعنایی 158شمارهٔ ۶۸۰: سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی 159شمارهٔ ۶۸۱: غرق آن بحر محیطست دل شیدایی 160شمارهٔ ۶۸۲: چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و ب ...161شمارهٔ ۶۸۳: هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هو ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ