با یاد خدا باش، بهر جای که هستی
بی یار نگویم بتو هشیار، که مستی
در صومعه رفتی بصفا، وقت تو خوش باد!
زنهار! که در صومعه خود را نپرستی
آخر چه فتادت که درین راه خطرناک
جامی نچشیدی و دو صد جام شکستی؟
ای دوست، بگو راست که :احوال تو چونست؟
در مکتب شادی ز چه رو در عبسستی؟
باری چه رسیدت، که درین غایت مقصود
عشاق رسیدند و تو در بار نشستی؟
مرغان همه بر ذروه کهسار رسیدند
احوال تو چون شد که میان قفسستی؟
ای محتسب، آخر دل ما بیش میآزار
تو محتسب راه نه، میر عسستی
در بادیه هجر بماندم شب تاریک
فریاد رس، ای دوست، که فریاد رسستی
قاسم همه در حال تو حیران شده، تا کی
در نعره و آشوب بسان جرسستی؟