کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه دوری؟
    بصد دفتر نشاید داد شرح درد مهجوری
    تو خدمت می کنی حق را، برای «جنت الماوی »
    برو، جان عزیز من، نه ای عاشق، که مزدوری
    ز حق عمدا جدا گشتی، بباطل آشنا گشتی
    نمی بینم ترا عیبی بجز سودای مغروری
    کسی را در جهان نبود، وگر باشد نهان نبود
    چنین سرمست و هشیاری، چنین مستی و مستوری
    ز دست توبه و تقوی دل مسکین بجان آمد
    بیار، ای ساقی باقی، بیار آن جام منصوری
    خطابش را نمی دانی، جمالش را نمی بینی
    بدین خوبی و زیبایی، عجب دوری، عجب کوری!
    اگر چون قاسمی گردی فنا مقبول جانانی
    وگرنه همچو محرومان ز سر این سخن دوری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha