قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۴۹۰: بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بصلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن نفس اماره آواره بیچاره من دیده کز نور یقین روشن و صافی گردد غیر حق هیچ نبیند، نه بسر، نی بعلن نفسی مست خدا باش و برون آی از خود تا میسر شود این جا دم توحید زدن دل و جان را بخدای دل و جان باید داد تا بکی همچو زنان بر دل و جان لرزیدن؟ حق یقینست و خیالات جهان جمله گمان نتوان نور یقین را بگمان پوشیدن هرچه در ساغر ما ریخت از آن نوشیدیم اگر از باده صافست وگر از دردی دن هر که در دایره عشق تو آمد بنیاز واجبش گشت چو پرگار بسر گردیدن بس محالست درین راه خطرناک، ای دل عشق ورزیدن و از بیم بلا ترسیدن سالها قاسم بیچاره ز هجران بگریست نوبت وصل شد و تا با بد خندیدن قاسم انوار